نام: شمشیرزن سیاه (جلد اول تیغههای جنگنده)
ژانر: فانتزی
مقدمه:
آکادمی تیغههای جنگنده
دوستان اینم جلد کتابه خواهشا هر مشکلی دیدید بگید تا رفعش کنم.
ردیف | لیست فصلهای داستان شمشیرزن سیاه |
۱ | Black Sword Master Ch 01 |
2 | Black Sword Master Ch 02 |
۳ | Black Sword Master Ch 03. |
۴ | Black Sword Master Ch 04 |
۵ | Black Sword Master Ch 05. |
فصل دوازدهم قرار گرفت
ممنون نویسنده عزیز که به قول تان عمل می کنید
خیلی خیلی دیر فصلها رو قرار میدی,, داستان بکل فراموش میشه و مجدد باید برگردیم. ب فصلهای قبل, اگه کمی زودتر فصل قرار بدی خیلی بهتر میشه,
سلام ، خیلی خوب بود ، نثر شما هم پیشرفت خوبی داشته
مرسی برای داستان جدید تازه دانلود کردم الان میرم بخونم
سلام هنوز کتابت رو نخوندم ولی پیشنهادی که دارم برات از ایپیزو استفاده نکن
حتما بهتون خبر میدم.
خیلی خوشحالم که از نوشتم خوشتون اومده.
اگه میشه نظرتون رو درباره صفحه اراییش هم بگید چون تازه شروع کردم.
در صورتی که صفحه های داستان ساده باشه خیلی بهتره یه صفحه سفید ساده بزار
ححس میکنم نویسنده درگیر کنکوره و دبیرستان یا درس های دانشگاه . خودم به شخصه درک میکنم چقدر شرایط بدیه فقط تنها پیشنهادی که میتونم بکنم به خاطر این که هم ایده هایی که داره از بین نرن و هم انرژی رو از دست نده اینه که برای خودت یه جدول برنامه ریزی اماده کن حتی اگه شده یه نیم ساعتی تو روز رو بزای به عنوان استراحت و فقط روی ایده هایی که درباره کتاب میاد فکر کن بهت قول میدک بعد چند روز هم انگیزه پیدا میکنی و هم این که به بقیه کارهات برسی
ححس میکنم نویسنده درگیر کنکوره و دبیرستان یا درس های دانشگاه . خودم به شخصه درک میکنم چقدر شرایط بدیه فقط تنها پیشنهادی که میتونم بکنم به خاطر این که هم ایده هایی که داره از بین نرن و هم انرژی رو از دست نده اینه که برای خودت یه جدول برنامه ریزی اماده کن حتی اگه شده یه نیم ساعتی تو روز رو بزای به عنوان استراحت و فقط روی ایده هایی که درباره کتاب میاد فکر کن بهت قول میدک بعد چند روز هم انگیزه پیدا میکنی و هم این که به بقیه کارهات برسی
نه بابا سیزده سالش بیشتر نیست :دی
سلام نویسنده عزیز اگر هر چند وقتی که به فضای مجازی دسترسی پیدا کردید بیایید یه سر هم به اینجا بزنید یه سلامی و پاسخی و یا وعده ای هم بدهید ما را خوشحال می کنید امیدوارم در تمام مراحل درس و زندگی تان موفق باشید
ححس میکنم نویسنده درگیر کنکوره و دبیرستان یا درس های دانشگاه . خودم به شخصه درک میکنم چقدر شرایط بدیه فقط تنها پیشنهادی که میتونم بکنم به خاطر این که هم ایده هایی که داره از بین نرن و هم انرژی رو از دست نده اینه که برای خودت یه جدول برنامه ریزی اماده کن حتی اگه شده یه نیم ساعتی تو روز رو بزای به عنوان استراحت و فقط روی ایده هایی که درباره کتاب میاد فکر کن بهت قول میدک بعد چند روز هم انگیزه پیدا میکنی و هم این که به بقیه کارهات برسی
ممنون بابت پیشنهادت حتما بهش عمل میکنم.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
نه بابا سیزده سالش بیشتر نیست :دی
ببخشید کی گفته سیزده سالمه؟ پاییز می رم یازدهم.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام نویسنده عزیز اگر هر چند وقتی که به فضای مجازی دسترسی پیدا کردید بیایید یه سر هم به اینجا بزنید یه سلامی و پاسخی و یا وعده ای هم بدهید ما را خوشحال می کنید امیدوارم در تمام مراحل درس و زندگی تان موفق باشید
چشم حتما انجام میدم:1:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خب، دوستان این فصل ۱۳ که عقب افتاد به خاطر اینه که یکم امتحان داشتم و هنوزم دارما ولی خلاصه از این فصل به بعد یکم میخوام نحوه نوشتنم رو بهتر کنم و اینکه چندتا چیز جدیدم در این فصل اتفاق میفته.
تا الان هم بیشتر از نصفش رو نوشتم و فکر کنم اگه مشکلی پیش نیاد تا هفته آینده قرارش بدم. امیدوارم از دستش ندین.
به درخواست دوستان هم تصمیم گرفتم با اپیزو قرار ندم و با پیکوفایل قرار بدم.
ممنون بابت همراهیتون
سلام نویسنده گرامی خسته نباشید
با اجازه باقی دوستان من لازم میبینم که اشکالاتی رو که تو روند داستان مشاهده کردم بازگو کنم. خب اول از همه اینو میگم که اگر این داستان داخل این قسمت یعنی کارگاه نویسندگی گذاشته نشده بود فقط به این جمله بسنده میکردم "نویسنده محترم لطفا دیگه داستان رو ادامه ندید!!!" چون تقریبا میشه گفت این داستان یه کپی ضعیف از کتابای دیگه بود.
در مورد تایپ و ویراستاری و صفحه ارایی میشه گفت نسبتا خوب بود هرچند چنگی هم به دل نمیزد. غلط املایی کم نداشت و صفحه ارایی هم یکدست نبود اما مسئله مهمتر نگارش داستانه که واقعا ساده بود. هرچند نمیشه در کل به ایده داستان خرده گرفت با اینکه من بعضی جاها به این که این فن فیکیشنی از سفیر باشه شک میکردم ولی خب میشه گفت نویسنده خوب جمع و جور کرده بود، ببینید منظورم اینه که ایده ها رو خوب به هم وصل کرده ولی نتونسته موقع پیاده کردن خوب به عمل بیاره مثلا این داستان میتونست اریجین فوق العاده داشته باشه اونم با مرگ اعضای خانوادش و نابود شدن روستایی که میتونست توش اشناهایی داشته باشه ولی خب چیزی که ما دیدم انگار حتی به یه ور نیک هم نبود که هر کی که میشناخته مرده و فرداش داشت دنبال غذا میگشت که نمیره !!! از اینجور اشکالات زیاد داشت یا مثلا چالش هاش هم خیلی زود حل میشدن مثلا کل شهر سوخته ولی فقط مغازه میوه فروشی کمتر سوخته بود یا داره میره یه جای دیگه ولی یکی میگه اونجا نرو بیا بریم مثلا اینجا و اون هم میره یا میخواد بره شمشیرزنی از کسی که به هیچکی یاد نمیده یاد بگیره و اون شخص هم به اسونی میگه بیا بهت یاد بدم¤_¤ خب خیلی مسخره میشه اینطوری و کار جالب در نمیاد و دیگه اینکه توصیفات ناقص و نابجا بود اصلا فضایی که توصیف میشد رو نمیشد حس کرد و دیالوگ ها هم جالب نبود ودر کل نمیشد با داستان ارتباط برقرار کرد هر چند اول راهه ولی از نویسنده خواهش میکنم که بیشتر روی داستان وقت بزاره
حرف دیگه ای هم نیست جز ارزوی پیشرفت برای نویسنده
سلام نویسنده گرامی خسته نباشیدبا اجازه باقی دوستان من لازم میبینم که اشکالاتی رو که تو روند داستان مشاهده کردم بازگو کنم. خب اول از همه اینو میگم که اگر این داستان داخل این قسمت یعنی کارگاه نویسندگی گذاشته نشده بود فقط به این جمله بسنده میکردم "نویسنده محترم لطفا دیگه داستان رو ادامه ندید!!!" چون تقریبا میشه گفت این داستان یه کپی ضعیف از کتابای دیگه بود.
در مورد تایپ و ویراستاری و صفحه ارایی میشه گفت نسبتا خوب بود هرچند چنگی هم به دل نمیزد. غلط املایی کم نداشت و صفحه ارایی هم یکدست نبود اما مسئله مهمتر نگارش داستانه که واقعا ساده بود. هرچند نمیشه در کل به ایده داستان خرده گرفت با اینکه من بعضی جاها به این که این فن فیکیشنی از سفیر باشه شک میکردم ولی خب میشه گفت نویسنده خوب جمع و جور کرده بود، ببینید منظورم اینه که ایده ها رو خوب به هم وصل کرده ولی نتونسته موقع پیاده کردن خوب به عمل بیاره مثلا این داستان میتونست اریجین فوق العاده داشته باشه اونم با مرگ اعضای خانوادش و نابود شدن روستایی که میتونست توش اشناهایی داشته باشه ولی خب چیزی که ما دیدم انگار حتی به یه ور نیک هم نبود که هر کی که میشناخته مرده و فرداش داشت دنبال غذا میگشت که نمیره !!! از اینجور اشکالات زیاد داشت یا مثلا چالش هاش هم خیلی زود حل میشدن مثلا کل شهر سوخته ولی فقط مغازه میوه فروشی کمتر سوخته بود یا داره میره یه جای دیگه ولی یکی میگه اونجا نرو بیا بریم مثلا اینجا و اون هم میره یا میخواد بره شمشیرزنی از کسی که به هیچکی یاد نمیده یاد بگیره و اون شخص هم به اسونی میگه بیا بهت یاد بدم¤_¤ خب خیلی مسخره میشه اینطوری و کار جالب در نمیاد و دیگه اینکه توصیفات ناقص و نابجا بود اصلا فضایی که توصیف میشد رو نمیشد حس کرد و دیالوگ ها هم جالب نبود ودر کل نمیشد با داستان ارتباط برقرار کرد هر چند اول راهه ولی از نویسنده خواهش میکنم که بیشتر روی داستان وقت بزارهحرف دیگه ای هم نیست جز ارزوی پیشرفت برای نویسنده
واقعا بعد از این همه مدت یکی پیدا شد که انقدر به داستانم اهمیت بده که این مشکلات رو بگه.
خوب دوست عزیزم تو راست میگی. این داستان اول قرار بود فن فیکشنی از رو سفیر باشه ولی بعد از دو فصل تصمیم گرفتم که داستان یه داستان دیگه باشه.
در اوایل داستان هم خوب باید بگم که دو سال پیش بود و من هنو هیچی از داستان نویسی سرم نمیشد و این اثر اولین اثرم بود پس باید درک کنی که بی تجربگی بودش که داستان رو اینقدر خام کرد. در مورد داستان هم باید بگم که اگر دقت کنید متوجه میشید که رفته رفته داستان بهتر شده.
غلط املایی هم به علت بازبینی نشدن هستش و راستش من خودم هم میخواستم داستان رو از اول یک بازبینی کامل کنم اما به گفته بعضی از دوستان تصمیم گرفتم که در پایان کار این کار رو بکنم.
ولی از اونجایی که با گفته های شما به هم برخورد. تصمیم گرفتم که به مدت چند وقت داستان رو بردارم و شروع کنم به بازبینی و درست کردن تمام مشکلاتش تا دیگه کسی نگه که این داستان شبیه سفیره.
امیدوارم بعد از بازبینی کامل دوباره این اثر رو مقایسه کنید و باز هم مشکلاتش رو بگین.
ممنون بابت توجه تون به این داستان.
واقعا بعد از این همه مدت یکی پیدا شد که انقدر به داستانم اهمیت بده که این مشکلات رو بگه.
خوب دوست عزیزم تو راست میگی. این داستان اول قرار بود فن فیکشنی از رو سفیر باشه ولی بعد از دو فصل تصمیم گرفتم که داستان یه داستان دیگه باشه.
در اوایل داستان هم خوب باید بگم که دو سال پیش بود و من هنو هیچی از داستان نویسی سرم نمیشد و این اثر اولین اثرم بود پس باید درک کنی که بی تجربگی بودش که داستان رو اینقدر خام کرد. در مورد داستان هم باید بگم که اگر دقت کنید متوجه میشید که رفته رفته داستان بهتر شده.
غلط املایی هم به علت بازبینی نشدن هستش و راستش من خودم هم میخواستم داستان رو از اول یک بازبینی کامل کنم اما به گفته بعضی از دوستان تصمیم گرفتم که در پایان کار این کار رو بکنم.
ولی از اونجایی که با گفته های شما به هم برخورد. تصمیم گرفتم که به مدت چند وقت داستان رو بردارم و شروع کنم به بازبینی و درست کردن تمام مشکلاتش تا دیگه کسی نگه که این داستان شبیه سفیره.
امیدوارم بعد از بازبینی کامل دوباره این اثر رو مقایسه کنید و باز هم مشکلاتش رو بگین.
ممنون بابت توجه تون به این داستان.
نه من از شما ممنون بابت این که به نظرات انقدر اهمیت میدید و اینکه به راحتی انتقاد ها رو میپذیرید
امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشید:53::53: