Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

[حل شده] ویرانی خیال [فصل نوزدهم]

218 ارسال‌
36 کاربران
449 Reactions
42.2 K نمایش‌
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 392
شروع کننده موضوع  

تالارگفتمان 1

نام مجموعه پیله دنیوی
نام جلد ویرانی خیال،
بریده‌ای از مجموعه «پیله دنیوی»
نویسنده Envelope
ویراستاران رضا و حسین
صفحه آرا رضا نیّری
کاوریست رضا نیّری

تعداد صفحات

اهریمن بی‌نام

ویرانی خیال، بریده‌ای از مجموعه «پیله دنیوی»

خلاصه:
جهانی پر از راز، موجودات ناشناخته‌ای که سعی بر تهدید کشور دارند و سازمانی به نام شعله‌های آب که در تلاش است تا مرز میان انسان‌های عادی و جهان عجیب بیرون باشد.

از سوی دیگر، در دامنه رشته کوه البرز، دژی سربرآورده است که وظایف ساده‌تری دارد. این دژ کشور را از شر دشمنان انسانی حفاظت می‌کند. آرتام یکی از گروهبانان این دژ است که به عنوان انسانی قدرتمند شناخته شده است. همه چیز به خوبی و خوشی پیش می‌رود که سریع‌تر از سقوط قطرات باران، به یکباره، زنجیره اتفاقات عجیب و غریب شروع می‌شود.
آرتام یتیم‌تر از هر کس دیگری، آواره می‌شود و به همراه معدود نجات‌یافتگان بلایای غیرطبیعی، رهسپار سفری دور و دراز خواهد شد.


توجه: وارد اولین آرک داستان، یعنی آرک مسابقات شدیم.

روند فصل‌دهی، جمعه‌ها تا قبل از ساعت سه بعد از ظهر خواهد بود.

منتظر نظراتتون هستم.


   
hana68722, omidcanis, hesam.b3da and 26 people reacted
نقل‌قول
mehr
 mehr
(@mehr)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 839
 

خب من دیروز داستانتو خوندم. و البته همه نظرات رو هم نخوندم. فقط نظرات دو صفحه آخر رو خوندم.
باید بگم تقریبا با نظرات Sirena موافقم.
داستان موضوع جالبی داره. حتی پتانسیل اینو داره که در صورت پرداخت خوب و موفق چاپش کنی. اما ایرادات اساسی هم داره.
تو حتی اگه یه داستان تاریخی نخوای بنویسی، وقتی داری تو یه برهه تاریخی داستانتو می گذرونی، یعنی داری از اسامی تاریخی استفاده میکنی، باید به اون تاریخ وفادار باشی. یعنی روند اتفاقات باید درست باشن. حالا این شخص و داستانت می تونه در بعد مکانی دیگه ای بهدور از اتفاقات اصلی رخ بده. اما این حسو نداشتم و تو داستان تو درخصوص بعد تاریخی بیشتر گیج شدم.
شخصیت هات واقعا بی ادبن. نه فقط به این خاطر که چون در زمان هخامنشی ها اوردیشون باید ادب و گفتار نیک داشته باشن اینو میگم، که خوندن عبارات و اصطلاحاتی که از زبان اینها عنوان کردی برای من مشمئزکننده بود. تو خیلی از کتاب ها دیدم که فحش دادن یا کلماتی که استفاده کردن رکیک بودن اما انگار جنسشون با این فرق داره. ضمن اینکه توهین جنسیتی تو کتابت داری. «یارو عمه شد» «مثل دختر زار زد» «مثل دختر چهارده ساله زیباست» و ... اینها از ارزش اثر کم میکنند.
داستانت رو نمیشه فهمید گاهی کی چی میگه یا چی نمیگه یا کجاست یا الان یهو کی اومد و .... این یه ضعفه. این علامت - که قبل از جملات میاد یعنی یکی داره حرف میزنه. هر پاراگرافی که اینو داشته باشه یعنی یه فرد دیگه داره حرف میزنه. بعد از جملات میفهمی یه نفر گوینده است. این هم گیج کننده است برای من. یه جاهایی مثلا نوشتی یارو وارد اتاق شد بعد دید یکی رو تخت نشسته گفت تو دیگه چه خری هستی؟ بعد دیگه هیچ ادامه ای داده نشد. یا نوشتی بهش میگن صبح برو پیش دانا ولی اون صبح نمیره. اینا ضعف داستانه.
شوخی ها و تیکه های توی داستانت گاها خیلی امروزی استفاده شده. حواست باید باشه که این نوع استفاده های کلماتی در زمانی که داری عنوان میکنی مرسوم نیست. درست مثل این میمونه که مثلا تو ترجمه فیلم ها مثلا یهو میگه یا ابولفضل به دادم برس.
همجنس گرایی در ایران باستان بوده، در کل جهان بوده این که فکر کنیم ما نداشتیم و کشور پاک و منزه ای داشتیم، اشتباهه. و اینکه اینکارو فقط به یونانی ها نسبت بدی، بدتر از اون یه جور نژادپرستی به حساب میاد.
نوع نگارشت بد نیست. نوع روایت داستانت هم خوبه، میشه خوند و میشه پیش رفت اما من شخصا خیلی جاهاشو پریدم از روش. خسته کننده شده بود بعضی تیکه هاش و رغبتی برای خوندنشون و کششی ازشون دریافت نمی کردم.
یه دور دیگه باید متنرو دقیق بخونی، غلط های نگارشی و املایی توش هست.
اینکه همه نویسنده های ایرانی در شاخه فانتزی، دوست دارن شخصیتشون خیلی قوی باشه رو بدم میاد. اینکه یهو این همه قدرت داشته باشه، بعد مثلا ندونه و بقیه بدونن و ... دیگه خیلی زیادی داره تکراری میشه. درست مثل اون مسابقه ای که سیرنا گفت. همه یه مسابقه میذارن. 😀
شخصیت های زیادی رو معرفی کردی که یهو ولشون کردی. مثل اون دوتا دخترا، اونی که باهاش جنگید، شهاب و ... خب چی شدن. بعد از جنگ اون اولش چه اتفاقی افتاد همه چیز مرتب شد؟ خیلی یه جوریه.
فعلا همین ها تا بعد ببینم بازم چیزی به ذهنم میرسه یا نه.


   
الهه آب, Batman, mosadonya2 and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 392
شروع کننده موضوع  

mehr;38998:
خب من دیروز داستانتو خوندم. و البته همه نظرات رو هم نخوندم. فقط نظرات دو صفحه آخر رو خوندم.
باید بگم تقریبا با نظرات sirena موافقم.
داستان موضوع جالبی داره. حتی پتانسیل اینو داره که در صورت پرداخت خوب و موفق چاپش کنی. اما ایرادات اساسی هم داره.
تو حتی اگه یه داستان تاریخی نخوای بنویسی، وقتی داری تو یه برهه تاریخی داستانتو می گذرونی، یعنی داری از اسامی تاریخی استفاده میکنی، باید به اون تاریخ وفادار باشی. یعنی روند اتفاقات باید درست باشن. حالا این شخص و داستانت می تونه در بعد مکانی دیگه ای بهدور از اتفاقات اصلی رخ بده. اما این حسو نداشتم و تو داستان تو درخصوص بعد تاریخی بیشتر گیج شدم.
شخصیت هات واقعا بی ادبن. نه فقط به این خاطر که چون در زمان هخامنشی ها اوردیشون باید ادب و گفتار نیک داشته باشن اینو میگم، که خوندن عبارات و اصطلاحاتی که از زبان اینها عنوان کردی برای من مشمئزکننده بود. تو خیلی از کتاب ها دیدم که فحش دادن یا کلماتی که استفاده کردن رکیک بودن اما انگار جنسشون با این فرق داره. ضمن اینکه توهین جنسیتی تو کتابت داری. «یارو عمه شد» «مثل دختر زار زد» «مثل دختر چهارده ساله زیباست» و ... اینها از ارزش اثر کم میکنند.
داستانت رو نمیشه فهمید گاهی کی چی میگه یا چی نمیگه یا کجاست یا الان یهو کی اومد و .... این یه ضعفه. این علامت - که قبل از جملات میاد یعنی یکی داره حرف میزنه. هر پاراگرافی که اینو داشته باشه یعنی یه فرد دیگه داره حرف میزنه. بعد از جملات میفهمی یه نفر گوینده است. این هم گیج کننده است برای من. یه جاهایی مثلا نوشتی یارو وارد اتاق شد بعد دید یکی رو تخت نشسته گفت تو دیگه چه خری هستی؟ بعد دیگه هیچ ادامه ای داده نشد. یا نوشتی بهش میگن صبح برو پیش دانا ولی اون صبح نمیره. اینا ضعف داستانه.
شوخی ها و تیکه های توی داستانت گاها خیلی امروزی استفاده شده. حواست باید باشه که این نوع استفاده های کلماتی در زمانی که داری عنوان میکنی مرسوم نیست. درست مثل این میمونه که مثلا تو ترجمه فیلم ها مثلا یهو میگه یا ابولفضل به دادم برس.
همجنس گرایی در ایران باستان بوده، در کل جهان بوده این که فکر کنیم ما نداشتیم و کشور پاک و منزه ای داشتیم، اشتباهه. و اینکه اینکارو فقط به یونانی ها نسبت بدی، بدتر از اون یه جور نژادپرستی به حساب میاد.
نوع نگارشت بد نیست. نوع روایت داستانت هم خوبه، میشه خوند و میشه پیش رفت اما من شخصا خیلی جاهاشو پریدم از روش. خسته کننده شده بود بعضی تیکه هاش و رغبتی برای خوندنشون و کششی ازشون دریافت نمی کردم.
یه دور دیگه باید متنرو دقیق بخونی، غلط های نگارشی و املایی توش هست.
اینکه همه نویسنده های ایرانی در شاخه فانتزی، دوست دارن شخصیتشون خیلی قوی باشه رو بدم میاد. اینکه یهو این همه قدرت داشته باشه، بعد مثلا ندونه و بقیه بدونن و ... دیگه خیلی زیادی داره تکراری میشه. درست مثل اون مسابقه ای که سیرنا گفت. همه یه مسابقه میذارن. :d
شخصیت های زیادی رو معرفی کردی که یهو ولشون کردی. مثل اون دوتا دخترا، اونی که باهاش جنگید، شهاب و ... خب چی شدن. بعد از جنگ اون اولش چه اتفاقی افتاد همه چیز مرتب شد؟ خیلی یه جوریه.
فعلا همین ها تا بعد ببینم بازم چیزی به ذهنم میرسه یا نه.

واقعا ممنون.
درباره برهه داستانی نمیتونم چیزی بگم. یه جورایی طولانی میشه و از خوندنش خسته میشید.
توهین جنسیتی رو بهش دقت نکردم آره اما اینکه بگیم یک دختر جوان زیباست خب... توهینه؟ :/
درباره قسمت های حذف شده ورود به اتاق و رفتن پیش دانا دقیقا من میخواستم یک نفر بپرسه چرا چیزی نشد بفهمیم؟ چرا ادانه داده نشد و یک دفعه فصل به پایان رسید؟ که خب کسی این رو نگفت. اینها نقاط عطفی هستن که از قصد درست کردم و اتفاقا ورود آرتام به اتاق و دیدن آلایس در ادامه فصل هیجده بهش می پردازم. یک فلش بک میشه.درواقع فکر میکردم قطع کردن فصل توی اون قسمت ها کنکاوی ایجاد کنه. اینجور که به نظر میاد موفق نبودم. درباره دانا هم همینطور، قرار بود به وقتش بهش برسم.
درباره دیالوگ ها هم بعضی قسمت ها به قدری طولانی میشدن که با خودم میگفتم شاید خواننده گیج بشه برای همین دوباره یه - میذاشتم 🙁 انگار بیشتر گیج کننده بوده 🙁

و نژادپرستی. هرچقدر اطلاعات من و بقیه کم باشه خب میدونیم که ایران در اون زمان با یونان دشمنی زیادی داشت. بخوام مقایسه کنم یه چیزی مثل ایران و آمریکای امروزه. نظر بیشتر مردم الان نسبت به آمریکا خوب نیست. هرچند بحث مردم از دولت و کشور جداست اما کلیت تفکر ایرانی ها نسبت به آمریکا مثبت نیست. من که آمریکا نبودم اما فکر میکنم این دو طرفست.
پس طبیعی نیست که رفتاری مثل همجنسگرایی و صفات نه چندان خوب رو به دشمنشون نسبت بدن؟
درباره غلط های نگارشی و اینا متاسفم. بیشتر متن رو از سر هیجان (یادش بخیر) سریع فرستادم سایت و نگاه سرسری بهشون انداختم. با یه ویراست کلی همه رو اصلاح میکنم فقط باید کتاب تموم بشه.
درباره شخصیت قوی، حقیقتش آرتام خودش میدونه که قویه. اما قویتر بودن دیگران اصلا براش مهم نیست. حتی وقتی با موجودات قوی هم روبرو میشه عین خیالش نیست. چون میگه من به چیزی که بخوام میرسم. حالا فرقی نداره چی جلوی روم باشه و چیکار بشه.
از قصد نبود که قدرتش رو زیاد نشون بدم اما بعدش یکسری نقشه هایی کشیدم. دیدم توی فصل های گذشته تقریبا کل تمرکز روی آرتام بوده. و وقتی حسین خوند گفت که دیگه هیجانی برای فهمیدن اینکه آرتام چیکار میکنه نداره چون دیدیم خیلی قویتر از حد معموله. پس شاید این فرصتی باشه که بشه روی شخصیت هایی مثل پارسا و ... کار کرد.

بعضی شخصیت ها کنار گذاشته شدن البته فعلا. نسخه خامه بالاخره بعدا بهشون میرسم یا حالا حذفشون میکنم یا نقشی چیزی بهشون میدم.
مسابقات هم فقط اسمش مسابقاته. مراحلش به قدری ساده هستن که اصلا نیازی به توضیح ندارن. حالا باید جلوتر میگفتم اما مرحله های بعدی اینه که برین بیرون، برسین به دژ. و تموم، همین فقط. عملا مسابقه نیست هرکس تونست بره به دژ آره عضو میشه.

این پیام رو ندادم که نفی کنم و اینا نه بالاخره هر عیبی به داستان وارده. از بس عیب داره خودم هم نمیخونمش اما این پیام رو نوشتم که بی محلی بهش نکرده باشم. از نظری که دارید حتما استفاده میکنم در ادامه. اگه خواستین داستان رو دنبال کنین ممنون میشم ببینین اشکالات درست میشن یا نه. بالاخره هر نظری یه کمکه و دوباره میگم که ممنونم.

باز هم نظر میخوام ولی 🙁


   
پاسخنقل‌قول
JL_D
 JL_D
(@abbas-14-12-5)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 199
 

سلام. من مقدمه رو خوندم. حالا نقد میکنم ببین چطوره.
1. صورت هامان و واج رو توصیف نکردی. شایدم من قاطی کردم، نمیدونم.
2. یه چیز جالب هست تو داستان اینکه مثلا با کنایه حرف میزنن ولی دیگه زیادیش فک کنم تاثیر عکس بزاره.
3. هامان و واج پدر و پسر بودن اما حرف زدنشون هیچ شبیه یه پدر و پسر نبود. از حرف زدنشون اگه بگی معلومه که خیلی رابطشون خوب نیست باید اینو بین حرف زدن هاشون یه اشاره ای بهش میکردی. یعنی از نظر دانای کل منظورمه.
4. شوخی خوبه اما یه وقتایی اصلا جای شوخی نیست. پدرش میگه به نظرت چی دیدم؟ تو این شرایط شوخی آخه؟! یا زنش داره میمیره، هامان میگه حالت خوبه؟(یا یه چی تو این مایه ها درست یادم نیست) بعد خودش جواب خودش رو میده که فهمیدم، خوب نیست.
5. شخصیت هات همش دارن به هم تیکه میندازن، از حالت عادی خارجه یجورایی.
6. شخصیت هات تفاوت ندارن با هم.
7. اینکه یهویی داستان رو از زبون واج ادامه دادی جالب بود. ولی قطع کردن داستان و پریدن رو یه صحنۀ دیگه تو تعداد بالا خواننده رو گیج میکنه.
8. رابطۀ واج و پدرش اصلا تنظیم نیست، یهویی شوخی، یهویی از کشتن هم صرف نظر میکنن!!! یجورایی خیلی شبیه فیلمای آمریکایی شده.
9. مرموز بودن با قاطی پاتی بودن داستان فرق میکنه.
10. خوبه از روی حوادث بپری تا خواننده نفهمه چه اتفاقی افتاده ولی تو زیاد استفاده کردی، یعنی ضعف ایجاد سوال رو با پریدن از روی حوادث خواستی پر کنی، نهایتشم اینقد ماس مالی کردی که خراب کرد.
و در نهایت خیلی کوچیکم، ولی گنده گویی کردم. همه ببخشن.
یا علی.


   
الهه آب, mosadonya2, پاکت and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 392
شروع کننده موضوع  

JL_D;39024:
سلام. من مقدمه رو خوندم. حالا نقد میکنم ببین چطوره.
1. صورت هامان و واج رو توصیف نکردی. شایدم من قاطی کردم، نمیدونم.
2. یه چیز جالب هست تو داستان اینکه مثلا با کنایه حرف میزنن ولی دیگه زیادیش فک کنم تاثیر عکس بزاره.
3. هامان و واج پدر و پسر بودن اما حرف زدنشون هیچ شبیه یه پدر و پسر نبود. از حرف زدنشون اگه بگی معلومه که خیلی رابطشون خوب نیست باید اینو بین حرف زدن هاشون یه اشاره ای بهش میکردی. یعنی از نظر دانای کل منظورمه.
4. شوخی خوبه اما یه وقتایی اصلا جای شوخی نیست. پدرش میگه به نظرت چی دیدم؟ تو این شرایط شوخی آخه؟! یا زنش داره میمیره، هامان میگه حالت خوبه؟(یا یه چی تو این مایه ها درست یادم نیست) بعد خودش جواب خودش رو میده که فهمیدم، خوب نیست.
5. شخصیت هات همش دارن به هم تیکه میندازن، از حالت عادی خارجه یجورایی.
6. شخصیت هات تفاوت ندارن با هم.
7. اینکه یهویی داستان رو از زبون واج ادامه دادی جالب بود. ولی قطع کردن داستان و پریدن رو یه صحنۀ دیگه تو تعداد بالا خواننده رو گیج میکنه.
8. رابطۀ واج و پدرش اصلا تنظیم نیست، یهویی شوخی، یهویی از کشتن هم صرف نظر میکنن!!! یجورایی خیلی شبیه فیلمای آمریکایی شده.
9. مرموز بودن با قاطی پاتی بودن داستان فرق میکنه.
10. خوبه از روی حوادث بپری تا خواننده نفهمه چه اتفاقی افتاده ولی تو زیاد استفاده کردی، یعنی ضعف ایجاد سوال رو با پریدن از روی حوادث خواستی پر کنی، نهایتشم اینقد ماس مالی کردی که خراب کرد.
و در نهایت خیلی کوچیکم، ولی گنده گویی کردم. همه ببخشن.
یا علی.

برعکس چون رابطشون خوبه اینجوری حرف میزنن. بهش توجه میکنم ولی
تیکه میندازن؟
با بیست صفحه فهمیدی با هم فرقی ندارن؟
معلومه تنظیم نیست. کسی که یکدفعه غیبش زده بعد یکدفعه ظاهر میشه خودش تنظیمه؟ تازه آخرای جونش هم هست باباش هم از بین بچه هاش فقط اون رو زنده نگه داشته :/ کلا روابطشون تیره و تاره در باطن

عباس جون کشتنی که توی داستان بود بهش میگن استعاره :/ یوی ازت میپرسه چند وقته اینجایی تو میگی یک ساعته اینجام در حالی که فقط سه دقیقه بودی.
مرسی در کل باز هم بیا به پیش ما


   
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 392
شروع کننده موضوع  

خب یکم اوضاع شیرتو شیر شده.
بخش دوم فصل هیجده نوشته شده، و آپلود کردیم. یک فایل کلی هم برای فصل هیجده دادیم. در نتیجه میشه گفت فصل هیجده به پست اول افزوده شد.
نظر بدن نظر :/ من به خاطر یه نظر توی پنج ساعت فصل رو تموم کردم :/ دیگه اگه نظر زیاد باشه...


   
الهه آب, mosadonya2, zzareb2 and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
mosadonya2
(@mosadonya2)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 46
 

عالی بود فصل هیجده رو کامل خوندم خیلی از نویسنده عزیز تشکر می کنم ببخشید وقت ندارم داستان رو آنالیز کنم ولی خیلی داستان خوبی هست.


   
Hacker, الهه آب, Batman and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
ahmadi.fereshteh222
(@ahmadi-fereshteh222)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 224
 

محمد داستان رو خوندم خیلی بهتر از قبل نوشتی خوشحالم دوباره داری به صورت پیوسته داستان رو ادامه میدی ولی هنوزم یک اشکالی به نظرم داستان داره اونم تشبیه ها و جملاتیه که میخوای به کار ببری مثل اون زمانی که گفته شده بود اخرین چاچزی که دیدم چشماش..............
ولی در مجموع خیلی خوب بود و یک سوال هم داشتم.آراتام چیز زیادی درباره ی اصل ونسبش نمیدونه و زمانی که فاردین درباره ی شاخه های آبی توضیح داد متوجه شد همچنین ارتام عضو دژسپاه هم بوده و برای اونجا هم مطمعنا اسم نویسی کرده اون زمان هم باید درباره ی نسلش می گفت و اگه می گفت مطمعنا دیگران تعجب می کردند و درباره ی نسبش ازش میپرسیدند و اگه می گفت نمیدونم بهش توضیح می دادند در تمام طول این سال ها که عضو دژ سپاه بوده چرا اینشکلی نشده پس ؟


   
Hacker, الهه آب, Batman and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 392
شروع کننده موضوع  

senator;39140:
محمد داستان رو خوندم خیلی بهتر از قبل نوشتی خوشحالم دوباره داری به صورت پیوسته داستان رو ادامه میدی ولی هنوزم یک اشکالی به نظرم داستان داره اونم تشبیه ها و جملاتیه که میخوای به کار ببری مثل اون زمانی که گفته شده بود اخرین چاچزی که دیدم چشماش..............
ولی در مجموع خیلی خوب بود و یک سوال هم داشتم.آراتام چیز زیادی درباره ی اصل ونسبش نمیدونه و زمانی که فاردین درباره ی شاخه های آبی توضیح داد متوجه شد همچنین ارتام عضو دژسپاه هم بوده و برای اونجا هم مطمعنا اسم نویسی کرده اون زمان هم باید درباره ی نسلش می گفت و اگه می گفت مطمعنا دیگران تعجب می کردند و درباره ی نسبش ازش میپرسیدند و اگه می گفت نمیدونم بهش توضیح می دادند در تمام طول این سال ها که عضو دژ سپاه بوده چرا اینشکلی نشده پس ؟

سلام. مرسی که خوندی و نظر دادی
دژسپاه چهارمین نیروی نظامی قدرتمند ایرانه، که توی جامعه مردم عادیه. اما از تکنولوژی جامعه پشت سر استفاده میکنه. خاندان ستروخات ها هم خاندانی هستن که توی جامعه مردمی همچین خاص نیستن، یعنی آرتام خودش رو از ستروخات ها معرفی کرده و بقیه هم چیزی نگفتن چون ماهیت واقعیش رو نمیدونستن. بعد هم اگه می فهمیدن اصلا از خاندان ستروخات ها نیست درباره نسبش چطوری میخواستن بفهمن وقتی که نمیدونستن اصلا شعله های آب چیه؟
اینطوری بود که هویت آرتام توی جامعه مردمی، فردی از خاندان ستروخات ها ثبت شد.
توی ورودی تپه هم اگه راهنما با خاندان ستروخات ها آشنا نبود، مثل داخل دژ کوهدال که بقیه باور کرده بودن رفتار میکرد. اما نه چون اون خاندان رو به خوبی و از نزدیک میشناخت اینجودی رفتار کرد.


   
Hacker, الهه آب, Batman and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
الهه آب
(@fateme12)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 248
 

من آخرش نفهمیدم پدرام و آرتام همدیگر رو کجادیده بودند ، که توی دیدارشون توی فصل هشتم پدرام از آرتام میپرسه من رو ییادت نمیاد ؟


   
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 392
شروع کننده موضوع  

الهه آب;39201:
من آخرش نفهمیدم پدرام و آرتام همدیگر رو کجادیده بودند ، که توی دیدارشون توی فصل هشتم پدرام از آرتام میپرسه من رو ییادت نمیاد ؟

عجبز
به گذشته آرتام و آرام برمیگرده( هرچند آرتام یه جورایی یادش رفته). جلوتر بهش میرسیم ولی خیلی دوره! فصلای چهل اینا که با یک برخورد مشابه برخورد قبلی پدرام و آرتام، آرتام و یادش میاد.


   
پاسخنقل‌قول
الهه آب
(@fateme12)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 248
 

ولی باتوجه به حرفایی که آرتام توی فصل های هشت و سیزده میزنه به نظر میاد همه ی اتفاق ها یادشه .


   
Hacker and پاکت reacted
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 392
شروع کننده موضوع  

الهه آب;39214:
ولی باتوجه به حرفایی که آرتام توی فصل های هشت و سیزده میزنه به نظر میاد همه ی اتفاق ها یادشه .

یه جورایی یادش رفته دیگه. تکه هاش رو یادش میاد چون مدتی با همدیگه همسفر بودن(منظورم توی همون گذشتست)، اما قسمت اصلی ماجرا رو یادش رفته. دلیل اینکه چرا اون کار رو با پدرام کرده هم دقیق نمیدونه، فقط میدونه حقش بوده.
این قضیه که آرتام خاطرات رو نمیتونه خوب به یاد بیاره به این برمیگرده که قبلا مرده. روحش قسمت قسمت شده به خاطر همین خاطرات سرگردون میشن و بعضی هاشون توی شکاف بین دو تکه گیر میکنن. (مثال بود). حتی در حدی که کم کم آرام رو هم از یاد میبره، همونطور که احساس غم نسبت به مرگش رو از یاد برده.

ولی مرسی که گفتی یه قسمت هاییش حتی واسه خودم هم گنگ بود.


   
Hacker and الهه آب reacted
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 392
شروع کننده موضوع  

سلام
باید بابت دیر شدن عذرخواهی کنم. انشاالله فردا شب فصل هجده و نیم روی سایته.
یک سری برنامه های اضافی هم داشتم که یه خرده فعالیته رو بالا ببدیم توی انجمن با ویرانی، که حالا با رضا مشورت میکنم ببینیم چه میشه کرد. تا فصل هجده و نیم خداحافظ


   
پاسخنقل‌قول
ahmadi.fereshteh222
(@ahmadi-fereshteh222)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 224
 

Envelope;39267:
سلام
باید بابت دیر شدن عذرخواهی کنم. انشاالله فردا شب فصل هجده و نیم روی سایته.
یک سری برنامه های اضافی هم داشتم که یه خرده فعالیته رو بالا ببدیم توی انجمن با ویرانی، که حالا با رضا مشورت میکنم ببینیم چه میشه کرد. تا فصل هجده و نیم خداحافظ

پس چی شد محمد امشب نمیخواستی فصل بزاری؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

Envelope;39267:
سلام
باید بابت دیر شدن عذرخواهی کنم. انشاالله فردا شب فصل هجده و نیم روی سایته.
یک سری برنامه های اضافی هم داشتم که یه خرده فعالیته رو بالا ببدیم توی انجمن با ویرانی، که حالا با رضا مشورت میکنم ببینیم چه میشه کرد. تا فصل هجده و نیم خداحافظ

پس چی شد محمد امشب نمیخواستی فصل بزاری؟


   
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 392
شروع کننده موضوع  

senator;39291:
پس چی شد محمد امشب نمیخواستی فصل بزاری؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

پس چی شد محمد امشب نمیخواستی فصل بزاری؟

اصلا وقتی یه کاری رو میخوای انجام بدی کل دنیا میاد جلوت سینه سپر وامیسه مخصوص این که تو انجامش ندی! :/
این فصل طی دو سه روز آینده میاد، فصل نوزده به قوت خودش باقی می مونه و روز جمعه فرستاده میشه رو سایت. این رو قول میدم! من دهن این دنیا رو سرویس میکنم! :/


   
Hacker and reza379 reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 10 / 15
اشتراک: