سلام
در خدمت شما هستم با داستان بلند این سری :دی
نام داستان : جوک های بی مزه
نویسنده : آتوسا
فصل چهارم: چرا گناهکاران قدرتمندند ؟
فصل پنجم: نمی توانم رهایت کن
فصل 6، 7 و 8
فصل ششم : واکنشت چیست ؟
فصل هفتم : با خوشحالی، با خوشحالی از روی ترس می گریزم
فصل هشتم : و آنها از ما هیولا می سازند
فصل 9، 10 و 11
فصل نهم : بدبختی رودخانه ی دنیاست
فصل دهم : بگذار اجساد بر زمین بیفتند
فصل یازدهم : فرشته به سادگی دورم انداخت
فصل 12، 13 و 14
فصل دوازدهم : اگر بخواهم این کشتی را غرق می کنم
فصل سیزدهم : جوکر را با بی بی جفت کن
فصل چهاردهم : گریه کنان به کنارم بیا
فصل پانزدهم: گریه زیبایت می کند
فصل شانزدهم: می توانستیم نابود شویم، می توانستیم بسوزیم، بسوزیم
فصل هفدهم : کلوچه بادومی فکر می کردم سر به راهی ( دارای قسمت هایی که برای همه ی سنین مناسب نمی باشد. )
فصل هجدهم : وقتی در وجودم ذوب می شوی
فصل نوزدهم : تو هم به اندازه ی من شیطانی
فصل بیستم : باید از روی جسدم رد شی
فصل بیست و یکم
فصل بیست و دوم
فصل بیست و سوم
فصل بیست و چهارم
سلام مجدد
من این قسمت اخر یه موردی به نظرم رسید
خط اول نوشتی به محض اینکه وارد شدم سکوت کامل حاکم شد....خب تو اون سلول که یه نفر بیشتر نبود
این یه نفر با کی پاسور بازی میکرد؟
ایا این یک نفر باخودش گفتگو میکرده؟
دقت کن یه دستش زخمی و زنجیر شدس
اممممممممممممممم یه سوال این هارلی همون هارلی معروفه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یکی از دشمنان بت من؟ رفیق فابریک یا عاشق جوکر؟
دوست داشتم متن رو
خیلی خوب بود
سلام مجدد
من این قسمت اخر یه موردی به نظرم رسید
خط اول نوشتی به محض اینکه وارد شدم سکوت کامل حاکم شد....خب تو اون سلول که یه نفر بیشتر نبود
این یه نفر با کی پاسور بازی میکرد؟
ایا این یک نفر باخودش گفتگو میکرده؟
دقت کن یه دستش زخمی و زنجیر شدس
اممممممممممممممم یه سوال این هارلی همون هارلی معروفه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یکی از دشمنان بت من؟ رفیق فابریک یا عاشق جوکر؟
دوست داشتم متن رو
خیلی خوب بود
سلام سمیه ی عزیزم
سوالت رو متوجه نمیشم ؟ دسته ی پاسور رو که گفتم از قبل توی اتاق داشتم بعدشم سلولِ تیمارستان اونم سلولِ جوکر بیشتر از یه نفر که نمیشه تو یه سلول باشه که :دی
بعدم گفتگویی نبود فقط سر و صدا می کرد.
یه دستش زخمی و زنجیر شده ست. بله، سوال چیه ؟
آره همون هارلی کوئین :دی
سلام سمیه ی عزیزم
سوالت رو متوجه نمیشم ؟ دسته ی پاسور رو که گفتم از قبل توی اتاق داشتم بعدشم سلولِ تیمارستان اونم سلولِ جوکر بیشتر از یه نفر که نمیشه تو یه سلول باشه که :دی
بعدم گفتگویی نبود فقط سر و صدا می کرد.
یه دستش زخمی و زنجیر شده ست. بله، سوال چیه ؟
:دی
هیچی مسئله حل شد گرفتم چی شد
آره همون هارلی کوئین
یا اباالفضل
خب پس کنجکاوی من شدت گرفت برای بقیه فصول که ببینم این هارلی چطوری میشه اون هارلی:41:
اسم داستان مختصِ کاراکتر اصلی یعنی جوکره :دی
خدا رحم کنه یعنی دنیا از دید جوکر؟
ره همون هارلی کوئین
چه شود؟ ًاین
اینکه همچین چیزی رو باز میکنی خیلی خوبه فکر نکنم تا حالا هیچ کس این کارو کرده باشه. روانشناسی هارلی کوئین
فصل پنج و شش رو وقت نكردم بخونم دانلود كردم درس هام شروع شده وقت كم ميارم:40:
چرا كاور جلدي چيزي نميزاري:7:
من جزوه و كتاب دانلود شده زياد دارم تو بوك ماركم گم ميكنم اينو:26:
از نوشته هاي دوستان معلومه اين دو فصل هم عالي بوده
فصل 7 بر روی سایت قرار گرفت.
پست اول آپدیت شد
سلام
نظرم در مورد این فصل رو تو تلگرام به نویسنده گفتم اما اینجا هم می ذارم.
اول در مورد اون صحنه ای که اون مرد مزاحم پم شد، حرف های پم به نحوی شعارگونه به نظر می رسیدن. خیلی خوشم نیومد. و ای کاش درگیری فیزیکی می شد اونجا.
و اینکه مشخصه جوکر دیگه نمی تونه آروم بشینه و من دعا می کنم قربانی بعدیش استراتفورد باشه.
»»» 7
از توصیف پم درمورد کرم ابریشم و پیله خوشم اومد. یه جورایی مناسب شخصیت پم بود، یه گیاه شناس که علاقه ی خاصی به طبیعت داره.
از اون توصیف "قطار افکار" هم خوشم اومد.
بله، و باز هم همون روندی که گفتم :107:
چرا من با هارلی و پم همزاد می پندارم؟ :22: البته با پم بیشتر؛ به خاطر علاقه ی شدیدش به طبیعت و فمنیست و این حرفا. :39:
نظر خاصی ندارم. :22: نمیدونم چرا. شاید به خاطر ذهن درگیرمه.
ولی خب هنوزم منتظرم به جاهای اکشنش برسم :1: ::36::
پیروز باشی بانو. ::26::
»»» 7از توصیف پم درمورد کرم ابریشم و پیله خوشم اومد. یه جورایی مناسب شخصیت پم بود، یه گیاه شناس که علاقه ی خاصی به طبیعت داره.
از اون توصیف "قطار افکار" هم خوشم اومد.
بله، و باز هم همون روندی که گفتم :107:
چرا من با هارلی و پم همزاد می پندارم؟ :22: البته با پم بیشتر؛ به خاطر علاقه ی شدیدش به طبیعت و فمنیست و این حرفا. :39:
نظر خاصی ندارم. :22: نمیدونم چرا. شاید به خاطر ذهن درگیرمه.
ولی خب هنوزم منتظرم به جاهای اکشنش برسم :1: ::36::
پیروز باشی بانو. ::26::
همینکه با این عکس پروفایل اومدی تو تاپیک همه جا رو نورانی کردی واسه ما کافیه :دی
اجرت با عمو جوکر
فصل جدید رو خوندم . خسته نباشید واقعا میدونی یه مسئله ای هست شما رو نمیدونم اما افراد زیادی هارلی رو نمیشناسن. یعنی تو ایران کمیک بین کم داریم اما شما هارلی رو به اوج شهرت رسوندی اینکه چطور یه نفر ذره ذره به طرف جنون و بیماری میره و تبدیل به نفر اول جنایات در کنار جوکر میشه سرگرم کنندس میگم پای بت من و لیگ عدالت رو هم وسط میاری؟
فصل جدید رو خوندم . خسته نباشید واقعا میدونی یه مسئله ای هست شما رو نمیدونم اما افراد زیادی هارلی رو نمیشناسن. یعنی تو ایران کمیک بین کم داریم اما شما هارلی رو به اوج شهرت رسوندی اینکه چطور یه نفر ذره ذره به طرف جنون و بیماری میره و تبدیل به نفر اول جنایات در کنار جوکر میشه سرگرم کنندس میگم پای بت من و لیگ عدالت رو هم وسط میاری؟
خیلی ممنون از لطف و نظرت دوستم بله اولین حضور بروس وین دو فصل آینده و بعد از اون بتمن هم هست :دی
جدیدا از این هارلی خوشم امده.
در نتیجه حتما این داستانو توی این هفته می خوانم و نظرمو مینویسم.
با ارزوی موفقیت برای نویسنده داستان
تصمیم گرفتم به صورت فصلی پیش برم و نظرمو بنویسم.
در فصل اول اشکالی ویرایش مقداری اذیتم می کرد ولی خب این قابل درکه، هر نویسنده موقع نوشتن با این مشکل روبرو میشه و گاهی هم در ویرایش ها مشکل حل نمیشه و تقصیری به گردن نویسنده نیست.
پس از این نکته میگدرم و نیازی به نوشتنشون هم نمیبینم چون مسلما با یک بار خواندن مشخص میشه.
به خود داستان می پردازیم قبل از هرچیز بگم خطر اسپویل شدن داستان وجود داره پس اگه هنوز فصل اول را نخواندیم از این پست رد بشید.
شخصیتی که ما در فصل اول باهاش سرکار داریم یک خانم روانشناسه(به شخصه از این کاراکتر خوشم امده) که به دلیل علاقه به مدیر تیمارستان پرونده ای را قبول می کنه، هیچ مخالفتی هم نمی کنه، انتظار حداقل یکم مقاومت را داشتم خب این باید براش خیلی سخت باشه، زمان دیدار مریضشم هم سریع قبول کرد، توی این موردم هیچ مقاومتی نشان نداد. در کل شخصیت خیلی سریعی هستش، یکم پیچیدگی نیاز این شخصیته که شاید در ادامه وجود داشته باشه ولی خب در فصل اول خیلی ساده بود.
در حال حاضر شخصیت دکتر، جوکر، مدیر و بقیه کاراکترهای فصل اول در ذهنم مجهوله، اصول من داستان را تجسم می کنم ولی در این فصل فقط یک سری شخصیت بدون چهره در ذهنم شکل گرفته بود که کارها را انجام میدادند، نوع پوشش هم برام مجهول بود. محیط هم نتوانستم به خوبی تجسم کنم یعنی نه اتاق رییس و نه خونه دکتر تو ذهنم شکل نگرفت.
به شخصه از صحنه گفتگوی جوکر و دکتر خوشم امد، البته باز جای توصیف خالی بود و دیالوگ های پشت سر هم میتوانست خسته کننده بشه، شاید اگه دیالوگ ها حرفه ای نبود خواننده خسته میشد اما این اتفاق نیوفتاد چون گفتگوی خوبی بین کاراکترها انجام گرفت، با این حال اینطوری پشت سر هم نوشتن یک جورایی مثل متن کمک میشه، چون ما تصویر را داریم نیازی به توضیحات نداره ولی در داستان ما تصویری نمیبینیم.
ساختار قوی، ایده جذاب و نگارش حرفه ای داستان منو جذب خودش کرد به طوری دوست داشتم باقی داستان را هم بخوانم، تم روانشناسی داستانم هم جذابیت فراوانی داره . البته به شدت سخت برای نویسنده چون باید دامنه تحقیقاتشو بسیار گسترده کنه.
انتخاب این داستان باتوجه به فیلم های زیاد و اشنایی تعداد زیادی از خوانندگان با جوکر هم کارو خیلی سخت تز می کنه چون انتظارات بالاتر میره. به شخصه برای نویسنده توانا ارزوی موفقیت می کنم.
من ادم حرفه ای نیستم و فقط نظرمو میگم و اهل نقد هم نیستم پس اگه نویسنده محترم دوست نداره در فصل های اینده فقط می خوانم و نظر نخواهم نوشت. این نظر ها هم به احتمال زیاد کمکی به نویسنده نمی کنه چون ایشون به مسلما قوی و حرفه ای هستن.