Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

فصل جدید راه حقیقت(جلد اول/سکوت تاریک)-فصل هشتم ارائه شد!

80 ارسال‌
16 کاربران
100 Reactions
23 K نمایش‌
Rezaa
(@rezaa)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 45
شروع کننده موضوع  

نام کتاب :
راه حقیقت
جلد اول :
سکوت تاریک
نویسنده: محمدرضا
ژانر: فانتزی
طراح جلد : پویا یحیوی
فرمت فایل ها : PDF
به نام خالق یکتا

سلام به همه دوستان عزیز و گرامی
داستانی که می بینید جلد اول از مجموعه "راهِ حقیقت" به نام "سکوت تاریک" هست ...
داستانی که در دنیایی دیگر اتفاق می افتد !

دنیای جدید و تازه با انسان هایی که همه راه خود را ، درست ترین و بهترین راه می دانند ...
اما واقعا کدام راه درست است ؟؟
و کدام راه حقیقت ...؟
داستان راهِ حقیقت ماجرایی است میان سه سرزمین که عقاید متفاوتی دارند ...
داستانی است میان شخصیت هایی که با عقایدشان سعی در ایجاد یک سرزمین متحد دارند .!
و کدام یک پیروز خواهد شد ؟!
نمی دانیم ...

تالارگفتمان 1
مقدمه کتاب :

دو سال مانده تا هفت هزار سال از روزی که سرزمین سبز ، به سرزمین سیاه و سفید فرصت داده تا یکیشان آن یکی را نابود کند میگذرد .
هفت هزار سال پیش سرزمین سبز که بسیار گسترده بود و قدرت های جادویی فراوانی داشت مقرر کرد که اگر تا هفت هزار سال آینده یکی از سرزمین سیاه یا سفید بر دیگری غلبه نکند هر دوی آنها را نابود خواهد کرد .
اما قدرت هر دو سرزمین برابر بود و نمی توانستند یک دیگر را شکست دهند به همین دلیل سرزمین سبز 9 مبارز با نیروی جادویی فوق العاده به هر دو سرزمین داد تا با استفاده از نیروی فکر و جادوی آنها ، بر یکدیگر غلبه کنند .
اما توطئه ها باعث میشد که جادوگران ، کشته شوند و نیروی جادویی خود را به آخرین نفری که شمشیر در قلبش فرو کرده اند منتقل کنند .
در این میان ، ده جادوگر از سرزمین سبز که به دنبال صلح و آرامش بودند برای ایجاد سرزمین خاکستری تلاش می کنند ، سرزمینی که با وجود جادوگران سرزمین سبز امکان پذیر نیست ، این ده شورشی به دنبال کشتن تک تک جادوگران اند و تا امروز موفق شدند 8 نفر آنها را با قدرت های جادویی شان دفن کنند .
اما ، ده نفر دیگر باقی مانده ...
و دوسال تا پایان مهلت دو سرزمین ...
و امروز
اولین روز سال جدید بود که ادوارد ، به سرزمین سیاه بازگشت ...

پی نوشت : منتظر نظراتتون هستم ! :41:

فصل اول : ملاقات
فصل دوم : صدای شمشیر ها
فصل سوم : التماس فصل چهارم : شروع وظیفه
فصل پنجم : وایانا فصل ششم : غریبه


   
paradise, hossein666, arashmajd202 and 18 people reacted
نقل‌قول
Rezaa
(@rezaa)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 45
شروع کننده موضوع  

اوهوووم !
دارم داستانا رو ویرایش میکنم این فصل ها رو تا دوباره قرارش بدم بهتر بشه!!
بعد از ادامه اش می زارم :18:


   
پاسخنقل‌قول
Anobis
(@anobis)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 994
 

كم كم دارم جذب داستانت ميشم.....
ادامش كي مياد؟؟؟؟؟


   
پاسخنقل‌قول
Rezaa
(@rezaa)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 45
شروع کننده موضوع  

Anobis;16736:
كم كم دارم جذب داستانت ميشم.....
ادامش كي مياد؟؟؟؟؟

مرسیییی
راستش دارم از اول ویرایشش میکنم یه سری چیزا رو عوض می کنم و اضافه میکنم !
درگیر اونم !
ایشالا آخر این هفته یا هفته بعد فصل بعدی رو میزارم


   
Anobis reacted
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
 

به نام خدا
نقدی بر داستان راه حقیقت
باز هم این گرگ پیر بازگشت.من آمده هم تا این بنده خدا را سلاخی کنم و خوب قاعدتا خین و خین ریزی اساسیی برپا میشود.کلی خین زمین میریزد.مواظب باشید.البته خود داستان خودش خیلی خیلی خین دارد ولی خوب خین من از جنس صفر و یک است.
بریم به امید خدا ببینیم چقدر میتونیم خین بریزیم.
نقدی بر فصل اول:
خوب فصل جالب و خوبی بود.کوبنده آغاز کردی و تا آخر به راحتی پیش بردی.
مبارزات نسبتا هیجان انگیز و جالبی داشتی.
ایدت واقعا قویه،میتونی با یک پرداخت خوب،داستانت رو به عرش اعلا برسونی ولی خوب مواظب باش دچار شعار زدگی نشی.اینطوریم که پیداست،اهل فلسفه هم هستی.یک چیزیم که فهمیدم اینه که قطعا ما با یک فانتزی متفاوت مواجه هستیم و این خیلی خیلی خوب است.من نمیخوام تبلیغ کنم ولی خوب فصل پنج داستان شبح رو بخونی احتمالا بهت یه دید باز تری میده،چون به نظرم موضوع اصلی داستانت فلسفه و خداست،شاید بتونه کمکت کنه:
http://btm.bookpage.ir/thread1586.html
در مورد شخصیت پردازی ها هم الان نمیتوانم نظر بدهم،ولی خوب برای فصل اول و کار اول یک نویسنده خیلی خوب است.امیدوارم بهتر شود.البته بهتر بود سر رفتن استیو پیش سر آلکس کمی ترس هم شخصیتش اضافه میکردی.البته در قسمت رفتنش پیش سر آلکس.
ادوارد هانت هم خوب شخصیت پردازی خیلی خوبی داشت ولی میتوانست بهتر باشد(احتمالا در فصل ها بعد با گفتن سر گذشتش پیش از پیش آشنا خواهیم شد.)
بقیه شخصیت ها هم خوب به دلیل کوتاه بودن متن و حضورشان زیاد نشد آشنا شویم.
ولی آن سه جادوگر هم شخصیت پردازی خوبی داشتند و هم نسبتا توصیف خوبی.
اما یکسری نقاط ضعف هم داشتی:
1-کمبود توصیف:
توصیف هایت آزار دهنده نیستند ولی خوب عالی هم نیستند.توصیف به داستانت شکل میده و اونو برای همه مملوس میسازه ولی داستانت توصیف کم داشت و زیاد هم توصیفاتی که بودند خوب نبودند.
2-پیرنگ تند و تیز:
داستانت زیادی سریع پیش میره،این آزار دهنده نیست ولی وقتی بهش فکر میکنم میبینم زیادی سریع این فصل رو بردی جلو.سریعا ادوارد رو خدمه پادشاه کردی،به سرعت استیو به آن جایگاه رسید و خیلی سریع هم مایکل معرفی شد.
اینا میتونستند بیشتر طول بکشند.
3-ضعف در مبارزات:
ببین مبارزات خوبی داشتی ولی آن سرعت و انعطاف و ضرافت را به خوبی درش ندیدم.یعنی اینکه تنها یکسری اکشن معمولی بود تا یکسری مبارزات نفسگیر.
این ناشی از کمبود توصیف مبارزه است،من توصیه میکنم کمی مبارزاتت را طولانی تر و جذاب تر بکنی.مثلا سر مبارزه اول ادوارد هانت میتوانست اینگونه نیز باشد:
حریفش با ضربه ای مستقیم به طرف شکم ادوارد حمله ور شد ولی ادوارد به طرف راست رفت و از ضربه جا خالی داد.نیکولاس فلیپس که عصبانی شده بود با شمشیرش ضربه ای افقی به طرف سر ادوارد زد،ادوارد خم شد و سپس مشتی را به زیر فک نیکولاس فلیپس زد.
نیکولاس به زمین افتاد و از درد آهی کشید.
ادوارد به نزدیکی نیکولاسرفت و با شمشیرش ضربه ای عمودی نثار سر نیکولاس کرد،ولی نیکولاس شمشیرش را به صورت افقی سد راه شمشیر ادوارد قرار داد ولی این حرکت تنها مرگ وی را برای لحظاتی به تعویق انداخت.
به محض برخورد شمشیر ادوارد با شمشیر نیکولاس،شمشیر نیکولاس با صدای گوشخراشی شکست.
ادوارد ناگهان شمشیرش را به کناری انداخت.سر نیکولاس ضعیف را بلند کرد و با دستانش راه تنفس وی را از دهان و بینی بست و بازویش را به دور گردن وی انداخت.
نیکولاس دست و پا میزد که از دست ادوارد خلاص شود،ولی نمیتوانست،هر لحظه نفسش تنگ تر میشد.در نهایت وی خفه شد.
ولی این انتهای کار ادوارد نبود،وی سر نیکولاس را گرفت و محکم به زمین کوباند.سر نیکولاس متلاشی شد.
بگذریم.البته اینم زیاد خوب نیستا ولی خوب من حس میکنم توانسته نکات بهتری را به وی آموزش دهد.
خوب نقد فصل یک تموم شد،بریم سر نقد فصل دو.
نقدی بر فصل دو:
خوب من همین اول قسمتی از دلگیریم از فصل قبل رو بنویسم،نبود صفحه آرایی.برادر من،من شخصا وقتی که از مشهد برگشتم،یک فایل ورد بیس برات میفرستم،برای اینکه حیفه داستان خوبت صفحه آرایی تقریبا از نظر من نداره.
خوب بگذریم.
این فصل نسبت به فصل قبلی از نظر توصیف و پیرنگ بهتر بود.حالا دلایلش چی بود؟
توصیف:خوب قشنگ معلومه که از نظر توصیفی خیلی پیشرفت کردی.تصاویر داستانت واضح تر و بهتر در ذهن خواننده مجسم میشه و این..........عالیه.ولی خوب بازم کمبود و نقص داری،مثل اینکه تقریبا خیابونای داستانت خالین.داستانت خیلی خالیه.من معلمم یه دفعه چیز قشنگی راجع به سیاهی لشگر گفت که من اینجوری باز تعریفش میکنم.کل داستان یه طاووسه،یه طاووسی که پر نداره و خیلی زشته،اما پر و بال اون طاووس توصیف ها،شخصیت ها و اتمسفر داستان ما هستش.
یه خورده گرمتر کن فضای داستانت رو،مثلا استیو داره توی خیابون راه میره بگو به قدی جمعیت زیاد بود که داشت نفسش بند می آمد.یا اینکه هر گوشه یک آدمی میدید.
پیرنگ:پیرنگت هم پسرفت داشت و هم پیشرفت.پیشرفتش به خاطر روال منطقی تر و جالب ترشه.اینکه خوب یه سری ایده رو داری در حین تعریف کردن داستان پیش میبری ولی خوب بدیتم این بود که داستانت دوباره داره بر خلاف فصل قبلیش(که به خاطر نثر خیلی خوبت زیاد سرعت حس نمیشد)سریع پیش میره.ولی خوب به خاطر وجود اتفاقات خوب در داستانت،ضرباهنگ خوبی داستانت دارد.
در ضمن یک خوبی داری که میتواند پیشرفت کند:شخصیت پردازی خوبت است.مثلا ادوارد هانت و مایکل و استیو جای پیشرفت زیاد دارند.البته ببین بیشتر خوبی شخصیت پردازیت(حدود هشتاد و پنج درصدش)به ایده هایت راجع به شخصیت ها برمیگردد.
فصل سوم:
یه فصل کوتاه بالاخره اومد،خدا رو شکر.خیلی حال داد.اول از همه اینکه نکته ی خوب شخصیت پردازی این فصل،به وجود اوردن سوالی راجع به گذشته ادوارد هانت بود که من شخصا خیلی دوستش داشتم،عالی بود.
کشتناتم داره از حد میگذره،شبیه مارتین شدی،ولی مرگ های مارتین وقتی تاثیر گذاره که شخصیت شکل گرفته و پرورش یافته و در ذهن خواننده نقش بسته،نه اینکه زودی بکشی.
بعدشم،مبارزه هات میتونستند بهتر باشند.
در مورد فرم و حالت رواییتم باید بگم که خدا رو شکر داری خیلی خوب از داستان گویی غیر خطی و موازی استفاده میکنی و امیدوارم که بتونی توش پیشرفت کنی،چون سبک آسونی نیست.
فصل چهارم:
در قسمت شخصیت پردازی یک پیشرفت واقعا چشمگیری این فصل داشت.واقعا عالی بود،مخصوصا قضیه ی ادوارد ولی بهتر بود اینقدر سریع نمیگفتی،نمیدونم داستانت چند فصله ولی اگر میخوای طول بدی داستان رو،بهتره گذشته ی ادوارد رو برای پیچ های دراماتیک تر و گریه آورنده تر داستان نگه داری.
اوووم،توصیفات بهتر شده بود ولی هنوزم اتمسفر سازیت خوب نشده.
صحنه های مبارزت هم بهتر است کمی طولانی تر،خلاقانه تر یا کلیشه ای تر ولی با جزئیات زیاد باشند.
شخصیت پردازیم که بالا راجع بهش گفتم ولی خوب تقریبا همه به جز ادوارد و یانا زیاد خوب پرداخته نشدند(سه جادوگرم استثنا هستند).
حس میکنم قراره داستانت یه پایان بندی خارقالعاده داشته باشه.
در ضمن یک خوبی که داستانت دارد،کم بودن غلط های املاییش است که واقعا قابل تحسین است.
امیدوارم ادامه دهی.
یا علی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

Rezaa;16740:
مرسیییی
راستش دارم از اول ویرایشش میکنم یه سری چیزا رو عوض می کنم و اضافه میکنم !
درگیر اونم !
ایشالا آخر این هفته یا هفته بعد فصل بعدی رو میزارم

پسر الوعده وفا
بخون نقد را اگر خواستی
امیدوارم خوشت بیاد


   
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
 

در ضمن خواستی عمل کن خواستی نکن
من شاید به بیشتر نقدام عمل نمیکنم:دی


   
پاسخنقل‌قول
Rezaa
(@rezaa)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 45
شروع کننده موضوع  

almatra;16853:
به نام خدا
نقدی بر داستان راه حقیقت
باز هم این گرگ پیر بازگشت.من آمده هم تا این بنده خدا را سلاخی کنم و خوب قاعدتا خین و خین ریزی اساسیی برپا میشود.کلی خین زمین میریزد.مواظب باشید.البته خود داستان خودش خیلی خیلی خین دارد ولی خوب خین من از جنس صفر و یک است.
بریم به امید خدا ببینیم چقدر میتونیم خین بریزیم.
نقدی بر فصل اول:
خوب فصل جالب و خوبی بود.کوبنده آغاز کردی و تا آخر به راحتی پیش بردی.
مبارزات نسبتا هیجان انگیز و جالبی داشتی.
ایدت واقعا قویه،میتونی با یک پرداخت خوب،داستانت رو به عرش اعلا برسونی ولی خوب مواظب باش دچار شعار زدگی نشی.اینطوریم که پیداست،اهل فلسفه هم هستی.یک چیزیم که فهمیدم اینه که قطعا ما با یک فانتزی متفاوت مواجه هستیم و این خیلی خیلی خوب است.من نمیخوام تبلیغ کنم ولی خوب فصل پنج داستان شبح رو بخونی احتمالا بهت یه دید باز تری میده،چون به نظرم موضوع اصلی داستانت فلسفه و خداست،شاید بتونه کمکت کنه:
http://btm.bookpage.ir/thread1586.html
در مورد شخصیت پردازی ها هم الان نمیتوانم نظر بدهم،ولی خوب برای فصل اول و کار اول یک نویسنده خیلی خوب است.امیدوارم بهتر شود.البته بهتر بود سر رفتن استیو پیش سر آلکس کمی ترس هم شخصیتش اضافه میکردی.البته در قسمت رفتنش پیش سر آلکس.
ادوارد هانت هم خوب شخصیت پردازی خیلی خوبی داشت ولی میتوانست بهتر باشد(احتمالا در فصل ها بعد با گفتن سر گذشتش پیش از پیش آشنا خواهیم شد.)
بقیه شخصیت ها هم خوب به دلیل کوتاه بودن متن و حضورشان زیاد نشد آشنا شویم.
ولی آن سه جادوگر هم شخصیت پردازی خوبی داشتند و هم نسبتا توصیف خوبی.
اما یکسری نقاط ضعف هم داشتی:
1-کمبود توصیف:
توصیف هایت آزار دهنده نیستند ولی خوب عالی هم نیستند.توصیف به داستانت شکل میده و اونو برای همه مملوس میسازه ولی داستانت توصیف کم داشت و زیاد هم توصیفاتی که بودند خوب نبودند.
2-پیرنگ تند و تیز:
داستانت زیادی سریع پیش میره،این آزار دهنده نیست ولی وقتی بهش فکر میکنم میبینم زیادی سریع این فصل رو بردی جلو.سریعا ادوارد رو خدمه پادشاه کردی،به سرعت استیو به آن جایگاه رسید و خیلی سریع هم مایکل معرفی شد.
اینا میتونستند بیشتر طول بکشند.
3-ضعف در مبارزات:
ببین مبارزات خوبی داشتی ولی آن سرعت و انعطاف و ضرافت را به خوبی درش ندیدم.یعنی اینکه تنها یکسری اکشن معمولی بود تا یکسری مبارزات نفسگیر.
این ناشی از کمبود توصیف مبارزه است،من توصیه میکنم کمی مبارزاتت را طولانی تر و جذاب تر بکنی.مثلا سر مبارزه اول ادوارد هانت میتوانست اینگونه نیز باشد:
حریفش با ضربه ای مستقیم به طرف شکم ادوارد حمله ور شد ولی ادوارد به طرف راست رفت و از ضربه جا خالی داد.نیکولاس فلیپس که عصبانی شده بود با شمشیرش ضربه ای افقی به طرف سر ادوارد زد،ادوارد خم شد و سپس مشتی را به زیر فک نیکولاس فلیپس زد.
نیکولاس به زمین افتاد و از درد آهی کشید.
ادوارد به نزدیکی نیکولاسرفت و با شمشیرش ضربه ای عمودی نثار سر نیکولاس کرد،ولی نیکولاس شمشیرش را به صورت افقی سد راه شمشیر ادوارد قرار داد ولی این حرکت تنها مرگ وی را برای لحظاتی به تعویق انداخت.
به محض برخورد شمشیر ادوارد با شمشیر نیکولاس،شمشیر نیکولاس با صدای گوشخراشی شکست.
ادوارد ناگهان شمشیرش را به کناری انداخت.سر نیکولاس ضعیف را بلند کرد و با دستانش راه تنفس وی را از دهان و بینی بست و بازویش را به دور گردن وی انداخت.
نیکولاس دست و پا میزد که از دست ادوارد خلاص شود،ولی نمیتوانست،هر لحظه نفسش تنگ تر میشد.در نهایت وی خفه شد.
ولی این انتهای کار ادوارد نبود،وی سر نیکولاس را گرفت و محکم به زمین کوباند.سر نیکولاس متلاشی شد.
بگذریم.البته اینم زیاد خوب نیستا ولی خوب من حس میکنم توانسته نکات بهتری را به وی آموزش دهد.
خوب نقد فصل یک تموم شد،بریم سر نقد فصل دو.
نقدی بر فصل دو:
خوب من همین اول قسمتی از دلگیریم از فصل قبل رو بنویسم،نبود صفحه آرایی.برادر من،من شخصا وقتی که از مشهد برگشتم،یک فایل ورد بیس برات میفرستم،برای اینکه حیفه داستان خوبت صفحه آرایی تقریبا از نظر من نداره.
خوب بگذریم.
این فصل نسبت به فصل قبلی از نظر توصیف و پیرنگ بهتر بود.حالا دلایلش چی بود؟
توصیف:خوب قشنگ معلومه که از نظر توصیفی خیلی پیشرفت کردی.تصاویر داستانت واضح تر و بهتر در ذهن خواننده مجسم میشه و این..........عالیه.ولی خوب بازم کمبود و نقص داری،مثل اینکه تقریبا خیابونای داستانت خالین.داستانت خیلی خالیه.من معلمم یه دفعه چیز قشنگی راجع به سیاهی لشگر گفت که من اینجوری باز تعریفش میکنم.کل داستان یه طاووسه،یه طاووسی که پر نداره و خیلی زشته،اما پر و بال اون طاووس توصیف ها،شخصیت ها و اتمسفر داستان ما هستش.
یه خورده گرمتر کن فضای داستانت رو،مثلا استیو داره توی خیابون راه میره بگو به قدی جمعیت زیاد بود که داشت نفسش بند می آمد.یا اینکه هر گوشه یک آدمی میدید.
پیرنگ:پیرنگت هم پسرفت داشت و هم پیشرفت.پیشرفتش به خاطر روال منطقی تر و جالب ترشه.اینکه خوب یه سری ایده رو داری در حین تعریف کردن داستان پیش میبری ولی خوب بدیتم این بود که داستانت دوباره داره بر خلاف فصل قبلیش(که به خاطر نثر خیلی خوبت زیاد سرعت حس نمیشد)سریع پیش میره.ولی خوب به خاطر وجود اتفاقات خوب در داستانت،ضرباهنگ خوبی داستانت دارد.
در ضمن یک خوبی داری که میتواند پیشرفت کند:شخصیت پردازی خوبت است.مثلا ادوارد هانت و مایکل و استیو جای پیشرفت زیاد دارند.البته ببین بیشتر خوبی شخصیت پردازیت(حدود هشتاد و پنج درصدش)به ایده هایت راجع به شخصیت ها برمیگردد.
فصل سوم:
یه فصل کوتاه بالاخره اومد،خدا رو شکر.خیلی حال داد.اول از همه اینکه نکته ی خوب شخصیت پردازی این فصل،به وجود اوردن سوالی راجع به گذشته ادوارد هانت بود که من شخصا خیلی دوستش داشتم،عالی بود.
کشتناتم داره از حد میگذره،شبیه مارتین شدی،ولی مرگ های مارتین وقتی تاثیر گذاره که شخصیت شکل گرفته و پرورش یافته و در ذهن خواننده نقش بسته،نه اینکه زودی بکشی.
بعدشم،مبارزه هات میتونستند بهتر باشند.
در مورد فرم و حالت رواییتم باید بگم که خدا رو شکر داری خیلی خوب از داستان گویی غیر خطی و موازی استفاده میکنی و امیدوارم که بتونی توش پیشرفت کنی،چون سبک آسونی نیست.
فصل چهارم:
در قسمت شخصیت پردازی یک پیشرفت واقعا چشمگیری این فصل داشت.واقعا عالی بود،مخصوصا قضیه ی ادوارد ولی بهتر بود اینقدر سریع نمیگفتی،نمیدونم داستانت چند فصله ولی اگر میخوای طول بدی داستان رو،بهتره گذشته ی ادوارد رو برای پیچ های دراماتیک تر و گریه آورنده تر داستان نگه داری.
اوووم،توصیفات بهتر شده بود ولی هنوزم اتمسفر سازیت خوب نشده.
صحنه های مبارزت هم بهتر است کمی طولانی تر،خلاقانه تر یا کلیشه ای تر ولی با جزئیات زیاد باشند.
شخصیت پردازیم که بالا راجع بهش گفتم ولی خوب تقریبا همه به جز ادوارد و یانا زیاد خوب پرداخته نشدند(سه جادوگرم استثنا هستند).
حس میکنم قراره داستانت یه پایان بندی خارقالعاده داشته باشه.
در ضمن یک خوبی که داستانت دارد،کم بودن غلط های املاییش است که واقعا قابل تحسین است.
امیدوارم ادامه دهی.
یا علی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

پسر الوعده وفا
بخون نقد را اگر خواستی
امیدوارم خوشت بیاد

مرسی از نقد خوبت !! :29::29:
منو این همه نقد ؟؟؟ :17:
ببخشید یکمم دیر شد برای جواب دادن به نقد ها، درگیر بودم فرصت نکردم ...

اول که خیییلی خیییلی ممنون از این که داستان رو کامل خوندی و نظراتت رو بهم گفتی ...
درمورد ضعف توصیف ها و شخصیت پردازی ها و این طور چیزهایی که گفتی کاملا قبول دارم ، نتونستم اون طور که باید و شاید توصیف کنم ... مخصوصا تو قسمت مبارزات که سعی کردم تو ویرایش دومی که از داستان ایشالا میزارم و همچنین ادامه اش ، دقیق تر و با توصیف بیشتر به این ها بپردازم .
تو فصل چهارم هم گفته بودی که در مورد گذشته ادوارد یکم طولانی ترش کنم و بزارمش برای جاهای دراماتیک داستان و حساس !
خب همینطور هم خواهد بود ، این فصل های اول گذشته ادوارد فقط صِرف یه معرفی و آشنایی هست ، قسمت های دیگه گذشته اش خیلی مهم تره ...
در مورد کشتن های ادواردم باید بگم : آره تقریبا کشته شدن ها بی تاثیربودن تو داستان که سعی می کنم تو فصل های بعدی که دارم می نویسم بهترشون کنم ...

و از همین تریبون اعلام میدارم !!!
فصل پنجم در راه می باشد :6:


   
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
 

Rezaa;16972:
مرسی از نقد خوبت !! :29::29:
منو این همه نقد ؟؟؟ :17:
ببخشید یکمم دیر شد برای جواب دادن به نقد ها، درگیر بودم فرصت نکردم ...

اول که خیییلی خیییلی ممنون از این که داستان رو کامل خوندی و نظراتت رو بهم گفتی ...
درمورد ضعف توصیف ها و شخصیت پردازی ها و این طور چیزهایی که گفتی کاملا قبول دارم ، نتونستم اون طور که باید و شاید توصیف کنم ... مخصوصا تو قسمت مبارزات که سعی کردم تو ویرایش دومی که از داستان ایشالا میزارم و همچنین ادامه اش ، دقیق تر و با توصیف بیشتر به این ها بپردازم .
تو فصل چهارم هم گفته بودی که در مورد گذشته ادوارد یکم طولانی ترش کنم و بزارمش برای جاهای دراماتیک داستان و حساس !
خب همینطور هم خواهد بود ، این فصل های اول گذشته ادوارد فقط صِرف یه معرفی و آشنایی هست ، قسمت های دیگه گذشته اش خیلی مهم تره ...
در مورد کشتن های ادواردم باید بگم : آره تقریبا کشته شدن ها بی تاثیربودن تو داستان که سعی می کنم تو فصل های بعدی که دارم می نویسم بهترشون کنم ...

و از همین تریبون اعلام میدارم !!!
فصل پنجم در راه می باشد :6:

حاجی فصل پنم رو قبل از اینکه بذاری به من بیسواد بده که بتونم یه خورده از چیز هایی که بلد نیستم رو به کار ببرم و بتونم یه صفحه آرایی اولیه و ابتدایی برات بزنم
یا حق


   
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
 

فصل پنج نمیاد؟
:دی


   
پاسخنقل‌قول
Rezaa
(@rezaa)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 45
شروع کننده موضوع  
به نام خالق یکتا

خب دروغ چرا ؟؟؟
یادم رفته بود دی:)))

گفتی ، یادم اومد ...
پس میریم سراغ پیشنمایش فصل
پنجم
با نام : وایانا


بعضی از زنان هستند به طرز عجیبی محبت های مادرانه شان
را نثار فرزندانی می کنند که طعم محبت واقعی را نچشیده اند ...
در داستان سه سرزمین هم
از این مردم و از این زنان هستند که محبت های مادرانه ی خود را به کسانی
میدهند ... که صبح و شبشان در سختی
و بی محبتی بوده است ...
شاید بهتر است ... به این ها احترام بگذاریم !

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

به نام خالق یکتا

خب دروغ چرا ؟؟؟
یادم رفته بود دی:)))

گفتی ، یادم اومد ...
پس میریم سراغ پیشنمایش فصل
پنجم
با نام : وایانا


بعضی از زنان هستند به طرز عجیبی محبت های مادرانه شان
را نثار فرزندانی می کنند که طعم محبت واقعی را نچشیده اند ...
در داستان سه سرزمین هم
از این مردم و از این زنان هستند که محبت های مادرانه ی خود را به کسانی
میدهند ... که صبح و شبشان در سختی
و بی محبتی بوده است ...
شاید بهتر است ... به این ها احترام بگذاریم !


   
پاسخنقل‌قول
Rezaa
(@rezaa)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 45
شروع کننده موضوع  
به نام خالق یکتا
خب همونطوری که قول داده بودیم فصل پنج داره
همین چند ساعت پیش رسیـــــــد !

فصل پنجم : وایانا

تالارگفتمان 2

برای دانلود فصل پنجم کلیک کنید !


   
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
 

نقد این فصل امشب قرار میگیرد


   
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
 

نقدی بر فصل پنج:
باید بگم که جدیدا نویسنده های بوک پیج دارند حسابی میجهند!
در واقع دارند پرواز میکنند.
اون از سپاهیان آشوب،یکی دیگه هم که اهریمن،موجودات تاریک،اشباح و...... .
و من الان دارم جلوم رو میبینم که یک شاهکار قرار داره.یک شاهکار از نظر شخصیت پردازی.
تحسین برانگیزه فوقالعاده است.هم حسی دیوانه واری که من با این فصل بر قرار کردم عالی بود.شخصیت ادوارد همچنان یکه تاز داستان است.هیچ رقیبی ندارد و دارد هر لحظه پیشرفت میکند.استیو هم که بعد از مرگ زنش دارد جذاب و جذاب تر میشود.و وایانا و جورج.........
این دو برگ برنده های این فصل بودند،شما چنان ارتباط عمیقی باهاشن برقرار میکنید که دیوانه وار است.
البته باید بگویم که این فصل خالی از عیب نیست.
عیب اولش که زیاد هم عیب نیست این است که ای کاش این فلش بک ها را چند فصل جلو تر میدیدیم که در آخر داستان و در آن پیچ های تاثیر گذار ما لحظه به لحظه التهابمان بیشتر شود.
عیب بعدی هم مربوط به توصیف است،ببین تو توصیف هات هنوز هم کمند،توصیف خیلی مهمه.چیزیه که موجودیت و اتمسفر داستانت رو میسازه.
البته اینجا در قسمت پیرنگ جا داره از نویسنده یک تقدیر به عمل بیاریم.
لا مصب،تو فکر کنم داستان اولته،چطوری جرئت کردی پیرنگ چند خطی بنویسی؟
دمت گرم!!!!!!!!!!!!!"1"

خیلی خوب کافیه به نظرم
منتظر فصل بعدیت هستم
تالکین آینده


   
پاسخنقل‌قول
nasren1232
(@nasren1232)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 185
 

خوب بود:41:


   
پاسخنقل‌قول
Rezaa
(@rezaa)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 45
شروع کننده موضوع  

almatra;17685:
نقدی بر فصل پنج:
باید بگم که جدیدا نویسنده های بوک پیج دارند حسابی میجهند!
در واقع دارند پرواز میکنند.
اون از سپاهیان آشوب،یکی دیگه هم که اهریمن،موجودات تاریک،اشباح و...... .
و من الان دارم جلوم رو میبینم که یک شاهکار قرار داره.یک شاهکار از نظر شخصیت پردازی.
تحسین برانگیزه فوقالعاده است.هم حسی دیوانه واری که من با این فصل بر قرار کردم عالی بود.شخصیت ادوارد همچنان یکه تاز داستان است.هیچ رقیبی ندارد و دارد هر لحظه پیشرفت میکند.استیو هم که بعد از مرگ زنش دارد جذاب و جذاب تر میشود.و وایانا و جورج.........
این دو برگ برنده های این فصل بودند،شما چنان ارتباط عمیقی باهاشن برقرار میکنید که دیوانه وار است.
البته باید بگویم که این فصل خالی از عیب نیست.
عیب اولش که زیاد هم عیب نیست این است که ای کاش این فلش بک ها را چند فصل جلو تر میدیدیم که در آخر داستان و در آن پیچ های تاثیر گذار ما لحظه به لحظه التهابمان بیشتر شود.
عیب بعدی هم مربوط به توصیف است،ببین تو توصیف هات هنوز هم کمند،توصیف خیلی مهمه.چیزیه که موجودیت و اتمسفر داستانت رو میسازه.
البته اینجا در قسمت پیرنگ جا داره از نویسنده یک تقدیر به عمل بیاریم.
لا مصب،تو فکر کنم داستان اولته،چطوری جرئت کردی پیرنگ چند خطی بنویسی؟
دمت گرم!!!!!!!!!!!!!"1"

خیلی خوب کافیه به نظرم
منتظر فصل بعدیت هستم
تالکین آینده

اول که مرسییی کلیی بابت نظری که دادی و لطفی که نسبت به داستان داریی !! :))
خیلی ممنون ...
در مورد نقد ها باید بگم خب ... راس میگی ، راستش توصیف قسمتیه که خیلی رعایتش نمیکنم ولی خب سعی کردم با نظرات همه دوستان
این کار رو هر فصل بهتر بکنم و بیشتر توصیف بکنم منتها دیگه شما باید بگید شده یا نشده !
در مورد پیرنگ هم که ممنون نظر لطفته !
ولی به هر حال نمیدونستم چیه ؟ :d
رفتم سرچ کردم ...

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

مرسی ممنون
لطف داری


   
milad.m reacted
پاسخنقل‌قول
nasren1232
(@nasren1232)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 185
 

خوب بود همینطور ادامه بده:1:


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 4 / 6
اشتراک: