شمشیر سرنوشت 3 جلد کامل داره و جلد 4ش هم تا فصل دوم بیشتر نوشته نشده
من خودم به وبلاگ نویسنده رفتم و اخرین پستی که گذاشته بود ماله سال1390 بود
در کل داستان خیلی قشنگ و متفاوتی هست و بهتون پیشنهاد میکنم بخونین.
خلاصه:
داستان در مورد پسری هست که به شمشیر خیلی علاقه داره و وقتی 2تا شمشیره... از یه مغاره عجیب میخره باعث میشه زندگیش عوض بشه و وارد دنیای جدیدی بشه
ژآنر این داستان: جادو، اژدهاو شمشیره
دانلود جلد اول
دانلود جلد دوم
دانلود جلد سوم
دانلود جلد چهارم تا فصل2
جلد دوم در پیکو فایل
جلد سوم در پیکوفایل
نویسنده:گیلدروی لاکهارت
خودم این داستان رو چند وقت پیش خوندم و شدیدا بهتون توصیه میکنم بخونین.
یکی از اشکالاتی که داره جلد 3ش هست که پدر چشات در میاد تا بخونی (زمینه مشکیه و رنگ نوشته ها قرمز)
با توجه به گفته بانو مهرنوش قراره داستان ادامه پیدا کنه.:دی:25:
کتا بدی نبود ولی نمیدونم چرا نتونستم ادامه بدم. حس کردم ایده چندان جدیدی نداره.
شمشیرها. اردوگاه. یا حتی اینکه درست وقتی قهرمان داستان واردد اردوگاه میشه. جنگ اینا شروع میشه و موجودات شروع به حمله میکنند. یکم حس هری پاتری داشت. نمیدونم چندان نواورانه نبوده
کتاب زیبایی بود اما کاش ادامه می داد
فکر نمی کنم که این کتاب دیگه ادامه پیدا کنه
باسلام
این داستان بسیار زیبایی هست
ایا ادامه پیدا میکند؟
سال ها از خواندنش میگذرد برای من و به نظرم بسیار بد است اگه ادامه پیدا نکند اگر نویسنده را میشناسید به نوشتن ادامه داستان دعوتش کنید
موفق و پیروز باشید
با سلام خدمت نویسنده عزیز
داستان زیباییه که هنوزم بعد سالها بازهم میخونمش فقط امیدوارم ادامه بدید تا این داستان خوب به سرنجامی که لایقشه برسه سالهاست که داستان های زیبایی خوندیم که نویسندش به دلایلی دیگه ادامه نداد و داستان ناقص موند امیدوارم حداقل این یکی به اتمام برسه
من قبلا خوندمش خیلی قشنگ بود ولی اینم مثل خیلی های دیگه ناتمام ماند
حیییییف و صد حیییییف
چرا ناتموم مونده . نویسندش کی هس؟
حیف این مجموعه که ناتمام ماند
واقعا قشنگ بود.
به امید روزی که ادامه پیدا کنه
حیف که ناتمام مونده:2:
خیلی حیف مجموعه ای مثل این ناتمام بمونه
دوستان این قبری که سرش گریه می کنین مرده توش نیست.خیلی وقته داستان ناتمومه همین یکی دو ماهی که نیست.قطعا ادامه پیدا نمی کنه.
در بهترین قسمتش متوقف شد .
حیییییف
واقعا حیف شد داستان بسیار قوی بود
بابا به خدا این تاپیک رو ول کنین نمی دونم چرا مدیر این تاپیکو نمی بنده...جا داشت ملت میومدن بیرون سینه و زنجیر میزدن شاید لباس مشکی هم می پوشیدن به خاطر تموم شدن داستان!!!بابا این قدر زیر خاکیا رو بالا نکشین...