Header Background day #16
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

تمرینهای بومی نویسی.شماره 1

47 ارسال‌
17 کاربران
95 Reactions
9,090 نمایش‌
Anobis
(@anobis)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 994
شروع کننده موضوع  

سلام خدمت دوستان عزيز
يكي از موضوعات يا بهتره بگم سبك يا روش هايي كه داره كم كم باب ميشه توي دنياي فانتزي مخصوصا فانتزي ايران، بومي نويسي هست و اما ما هنوز زياد آشنايي دقيقي با مبحث بومي نويسي نداريم و همچنين من هم علاقه دارم بومي بنويسم اما متاسفانه اون طور كه بايد و شايسته است بلد نيستم. به همين دليل تصميم گرفتم اين تاپيك رو بزنم تا دوستان تجربه ها و تعريف هاي خودشونو در مورد بومي نويسي بزارن و بتونن به بنده و دوستاني كه ميخوان و دوست دارن بومي بنويسن كمك شاياني كنن...
لطفا ما را از تجربه هاي خودتون محروم نكنيد
پيشاپيش از دوستاني كه در اين بحث ما را همراهي ميكنن بسيار متشكرم:53::53::53:

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

مديران محترم من نميدونم تاپيك مشابه وجود داره يا نه اگه هست لطفا ادغامشون كنيد
با تشكر

ویرایش پروتی:
تمرین اول
یه تمرین اضافه میکنم

توی یکی از محله های شهرتون یه در مخفی وجود داره
اون در کجاست ؟ چطور بهش راه پیدا میکنید و به کجا باز میشه
این تمرین اولمونه

یادتون باشه شهر خودتون. اسم خیابون و فضا سازی یادتون نره.و خواهشا تقلب ممنوع


   
ida7lee2, AmbrellA, R-MAMmad and 12 people reacted
نقل‌قول
rezai88922
(@rezai88922)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 28
 

سلام
خسته نباشید
خیییییلی خیییییلی عذر می خوام. از اونجایی که نویسنده نیستم شاید درست نباشه که اینجا نظر بدم. قبل از اینکه سوالم رو مطرح کنم هم بگم که تلاش جمع اینجا برای بومی نویسی خیلی خوب و ارزشمنده حتی اگه به نتیجه مطلوب نرسه که برسه انشالله.
سوالم اینه که نکته بومی نویسی متن های بالا چیه؟ یعنی چه چیز متمایزی داشت که به نظرتون این متنا (حداقل تا حدودی) بومی محسوب بشه ولی سایر داستان هایی که توش اسم های ایرانی داره بومی محسوب نشه؟ (چون طبق چیزی که از نظرات دوستان نویسنده متوجه شدم همه عقیده داشتن اینکه ما بیایم اسم ها رو ایرانی کنیم داستان بومی ننوشتیم و رو این مسئله خیلی تاکید داشتن). شاید خوب باشه نویسندگان محترم بعد از متنی که میذارن فاکتورهایی که سعی کردن در متن شون رعایت کنن تا متنی بومی به حساب بیاد رو مطرح کنن و دیگر عزیزان (به خصوص نویسنده ها) نطر بدن که آیا واقعا این فاکتور ها در متن رعایت شده؟ یا نمود و وضوح خوب و مناسبی داشته؟ و یا اینکه اصلا همچین فاکتوری یک متن رو بومی می کنه یا نه.

باز هم عذرخواهی می کنم اگه جسارت کردم و باز هم می گم که حرکت خیلی خوبیه. :53:


   
ida7lee2, vania, barsavosh and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 547
 

ssss;19694:
سلام
خسته نباشید
خیییییلی خیییییلی عذر می خوام. از اونجایی که نویسنده نیستم شاید درست نباشه که اینجا نظر بدم. قبل از اینکه سوالم رو مطرح کنم هم بگم که تلاش جمع اینجا برای بومی نویسی خیلی خوب و ارزشمنده حتی اگه به نتیجه مطلوب نرسه که برسه انشالله.
سوالم اینه که نکته بومی نویسی متن های بالا چیه؟ یعنی چه چیز متمایزی داشت که به نظرتون این متنا (حداقل تا حدودی) بومی محسوب بشه ولی سایر داستان هایی که توش اسم های ایرانی داره بومی محسوب نشه؟ (چون طبق چیزی که از نظرات دوستان نویسنده متوجه شدم همه عقیده داشتن اینکه ما بیایم اسم ها رو ایرانی کنیم داستان بومی ننوشتیم و رو این مسئله خیلی تاکید داشتن). شاید خوب باشه نویسندگان محترم بعد از متنی که میذارن فاکتورهایی که سعی کردن در متن شون رعایت کنن تا متنی بومی به حساب بیاد رو مطرح کنن و دیگر عزیزان (به خصوص نویسنده ها) نطر بدن که آیا واقعا این فاکتور ها در متن رعایت شده؟ یا نمود و وضوح خوب و مناسبی داشته؟ و یا اینکه اصلا همچین فاکتوری یک متن رو بومی می کنه یا نه.

باز هم عذرخواهی می کنم اگه جسارت کردم و باز هم می گم که حرکت خیلی خوبیه. :53:

داستان معاصر همینه! من نمی فهمم چه عنصر دیگه ای می تونه داشته باشه ؟
الان منه ایرانی طرز زندگیم یا نوع رفتارم با هم نوع غربیم یا حتی شرقیم تفاوت چندانی نداره! همه داریم تو دنیایی نوین زندگی می کنیم با امکانات نوین!
اون که شما منظورتون هست سنتی نویسی یا حماسه نویسیه. مثلن بیای در مورد یه فضای سنتی مثل روستا بنویسی که خب بعله اینجا تفاوت وجود داره یا وقتی افسانه می نویسی از اساطیر ایرانی استفاده کنی به جای اسکاندیناوی و یونانی ولی معاصر نویسی هیچ تفاوتی بین ایرانی و غربی از نظر من نداره حتی روابط بین مردمان هم تفاوت چندانی نداره چه بسا اگر بخوایم بومی بنویسیم باید تو داستانامون ایرانی ها رو حسود و سودجو و پر مدعا جلوه بدیم چون به حقیقت نزدیک تره، مگه غیر از اینه ؟


   
ida7lee2, R-MAMmad, vania and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1560
 

سوالم اینه که نکته بومی نویسی متن های بالا چیه؟

سلام
بالای تاپیک رو دیدی؟ نوشتیم تمرین... ماها داریم سعی میکنیم تمرین کنیم ببینیم چطوری فضای داخلی رو با فانتزی تطبیق بدیم اصلا هم قرار نیست اولین نوشته هامون درجا درست باشه. قراره هردفعه یه موضوع بگیم و سعی کنیم ببینیم تو فضای داخلی چطوری میشه

(چون طبق چیزی که از نظرات دوستان نویسنده متوجه شدم همه عقیده داشتن اینکه ما بیایم اسم ها رو ایرانی کنیم داستان بومی ننوشتیم و رو این مسئله خیلی تاکید داشتن). شاید خوب باشه نویسندگان محترم بعد از متنی که میذارن فاکتورهایی که سعی کردن در متن شون رعایت کنن تا متنی بومی به حساب بیاد رو مطرح کنن و دیگر عزیزان (به خصوص نویسنده ها) نطر بدن که آیا واقعا این فاکتور ها در متن رعایت شده؟ یا نمود و وضوح خوب و مناسبی داشته؟ و یا اینکه اصلا همچین فاکتوری یک متن رو بومی می کنه یا نه

خب اخه یه وقتهایی اسم فارسیه فضا کلا مال جای دیگس ما میخوایم هر دورو هماهنگ کنیم
اخه یه شخصیت ایرانی لحنش کارش رفتارش یه فضایی داره یه رفتاری هست تو جامعه ایران یه هنجاری هست نمیشه شما فضاو اسامی رو بگی فارسی اما شخصیتت با فرهنگ اروپا عمل کنه

اون که شما منظورتون هست سنتی نویسی یا حماسه نویسیه. مثلن بیای در مورد یه فضای سنتی مثل روستا بنویسی که خب بعله اینجا تفاوت وجود داره یا وقتی افسانه می نویسی از اساطیر ایرانی استفاده کنی به جای اسکاندیناوی و یونانی ولی معاصر نویسی هیچ تفاوتی بین ایرانی و غربی از نظر من نداره حتی روابط بین مردمان هم تفاوت چندانی نداره چه بسا اگر بخوایم بومی بنویسیم باید تو داستانامون ایرانی ها رو حسود و سودجو و پر مدعا جلوه بدیم چون به حقیقت نزدیک تره، مگه غیر از اینه ؟

تقریبا موافقم


   
ida7lee2, vania and vania reacted
پاسخنقل‌قول
rezai88922
(@rezai88922)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 28
 

proti;19701:
سلام
بالای تاپیک رو دیدی؟ نوشتیم تمرین... ماها داریم سعی میکنیم تمرین کنیم ببینیم چطوری فضای داخلی رو با فانتزی تطبیق بدیم اصلا هم قرار نیست اولین نوشته هامون درجا درست باشه. قراره هردفعه یه موضوع بگیم و سعی کنیم ببینیم تو فضای داخلی چطوری میشه

اخه یه شخصیت ایرانی لحنش کارش رفتارش یه فضایی داره یه رفتاری هست تو جامعه ایران یه هنجاری هست نمیشه شما فضاو اسامی رو بگی فارسی اما شخصیتت با فرهنگ اروپا عمل کنه

تقریبا موافقم

من اصلا منظورم فضای حماسی یا روستایی نویسی نیست. من دقیقا منظورم لحن و رفتار و افکار یه ایرانیه و یا نمادهای افسانه های ایرانی. قبول دارم که شما دارید برای بومی نویسی تلاش می کنید و نگفتید که متنی که من نوشتم بومیه و من هم از این تلاش تقدیر کردم. ولی راستش من وقتی تمرینی رو که گذاشتید دیدم گفتم خب الان اینو چه جوری باید بومی کرد؟ این بیشتر شبیه تمرین ذهن خلاق داشتن و تخیل کردنه تا تمرین بومی نویسی. نمی دونم چه جوری بگم. انگار اصل موضوع تمرین، زمینه مستعد برای بومی نویسی نداشت. شاید (نمی دونم چهقدر فکرم درسته) اگه رو موضوعی فکر بشه که زمینه خاصی داشته و یه جورایی توش یه راهنمایی برای بومی نوشتن باشه کار راحت تر بشه. برای قدم اول باید راحت تر گرفت تا ذهن ها پرورش پیدا کنه. خب این متن به نظرم کاملا خنثی بود و چیزهایی که ازش در اومد هم همین طور بود. وقتی من تمرین رو دیدم به خاطر همین خنثی بودن به نظرم اومد که نویسنده یا باید در توصیف راه ورود به اونجای مخفی (موضوع تمرین همین بود دیگه) از نماد یا افسانه ایرانی ای استفاده مستقیم یا غیر مستقیم می کرد (نمی دونم داریم؟ نداریم؟) یا باید واکنش رو مطابق با احساسات و افکار ایرانی بیان می کرد. دومی که واقعا خیلی سخته به خصوص تو این موضوع .قا عدتا باید راه دوم ساده تر می بود.
و اینکه گفتم این متن ها چی داشت که شما بومی حسابش کنید برای این بود که به نظرم نویسنده های این متن چیزهایی رو تو متن شون دیدن که اون رو به عنوان پاسخی برای بومی نوشتن اینجا گذاشتن والا اگه هییییچ جنبه بومی نویسی در متن شون نمی دیدن یا حس نمی کردن، خب چرا گذاشتن؟!!!!! مطمئنا وجهی رو برای متن شون قائل بودن یا سعی داشتن توی متن شون باشه که به نظرشون موجب می شد حتی 1 درصد بشه این متن رو بومی به حساب آورد و یا حداقل به عنوان یه متنی که نصفه و نیمه بومیه روش فکر کرد. برای همین پرسیدم چرا این متن ها رو به عنوان تمرین بومی نویسی گذاشتن.

اگه جسارتی کردم عذرخواهی می کنم و اینکه برای تلاشی که می کنید خیلی ارزش قائلم و براتون آرزوی موفقیت می کنم.:53:

همیشه خدا متنای من طولانی در میاد. همه چونه شون گرم می شه، من دستم :9:

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

Lady Rain;19698:
داستان معاصر همینه! من نمی فهمم چه عنصر دیگه ای می تونه داشته باشه ؟
الان منه ایرانی طرز زندگیم یا نوع رفتارم با هم نوع غربیم یا حتی شرقیم تفاوت چندانی نداره! همه داریم تو دنیایی نوین زندگی می کنیم با امکانات نوین!

دقیقا به خاطر اینکه الان رفتارهای غرب و شرق تا حدی شبیه به هم شده، به نظرم تو همچین موضوع خنثی ای خلق واکنشی که بگیم این بومی محسوب می شه خیییییلی سخته.


   
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
 

به نام خدا
ایرانی نویسی چیست؟ هنر ایرانی چیست؟
مبحثی که چند وقتی است که در این تاپیک مطرح میشود، این است که بومی نویسی واقعا چیست و چه زمانی ممکن است؟
این بحث بالاگرفت و کم کم نظرات زیادی گفته شد، نظرات متعدد و با کیفیت بودند. و حالا من بی سواد آمدم تا کمی از نظرات خود را اعلام کنم.
خوب به نظرم برای اینکه بتوان فانتزی را به صورت بومی در آورد، باید با فرهنگ و هنر آن کشور آشنا شد و فرد شرایط اجتماعی جامعه ای که درش زندگی میکند را بفهمد.
خوب مورد دوم که آسان است، فرد تیکه کلام ها، پوشش ها، نحوه ی روابط، خط قرمز های جامعه نه دولت و هزاران مورد دیگر که خوب همه آشناییم.
اما مورد اول به نظرم کمی نیاز به راهنمایی وجود دارد.
ابتدا بگذارید از مبحثی که ازش متنفرم ولی خیلی استفاده کردم شروع کنم: فلسفه!(خدا بگم چیکارش نکنه.)
خوب ببینید چیزی که من میخوام بگم، ممکنه غلط زیاد باشه، پس خواهشا دوستان متذکر شوند. در ضمن این مطلب مقایسه دو نوع فلسفه است نه تعریف آن.
خوب ببینید، فلسفه در ایران حالت خاصی دارد که به خاطر شرایط اجتماعی به وجود آمده در آن است.پس از حمله اعراب به ایران، فلسفه ی ایرانی راهی اسلامی را در پیش گرفت، چیزی که باعث شد تا انسجامی در مطالبی که به آن پرداخته میشود وجود داشته باشد.در واقع فلسفه ی ایرانی در عین تنوع، انسجام دارد. یعنی مانند یک دایره است.
دایره از یک مرکز به وجود می آید و همه چیز دور آن مرکز است.
فلسفه ی ایران نقطه ای را وسط به عنوان مرکز دارد و بقیه دور آن میچرخند.
در واقع فلسفه ی ایران تقریبا دارد بر روی یک مجسمه کار میکند، یک مجسمه که هرکس می آید و هنری را رویش پیاده میکند و زیباترش میکند. در نتیجه هنر خیلی کاملی به وجود می آید.
اما در فلسفه ی غرب، به دلیل پراکندگی موضوعات و افکار خیلی خیلی متفاوت. ما شاهد تعدد و تنوع زیاد هستیم. مجسمه هایی بسیار زیاد که خیلی هایشان به درد لای جرز دیوار میخورد. و گویی کلا هم باهم مشکل دارند.
اولی یه چیزی میسازد، دومی میاد نقضش میکند، سومی چیزی دیگر میگوید، چهارمی به ریشه ها باز میگردد و با توسل به اولی چیز جدیدی میگوید و .... .
در واقع در فلسفه ی غرب ما شاهد تعدد تفکر هستیم.
پس بر این مبنا، فلسفه ای که در پشت یک فانتزی بومی ایرانی وجود دارد، دارای یک هدف و حرف است که انسجام محتوا و فکری دارد. البته این در مورد فکر پشت کتاباست نه پیرنگ.
مورد دومی که میخواهم بگویم در مورد پیرنگ است، و فکر کنم شماها همتون باهاش آشنایید: موسیقی!
ببینید احتمالا شماها زیاد موسیقی سنتی ایرانی رو شنیدید. یه عدتون فکر کنم تخصصی گوش میدید.
خب موسیقی ایرانی نکات جالبی دارد، مانند اینکه در آوازش هفت دستگاه بیشتر وجود ندارد(بیات، نهاوند، رست، سه گاه، اعجاز، ماهور و صبا) و خارج از آن چیزی وجود ندارد و موارد دیگر.
اما چیزی که من میخواهم بگویم راجع به این است که این موسیقی مقدار زمان زیادی از آهنگش را به موسیقی خالی اختصاص میدهد! فکر کنم همتون شنیدید، مقدار زمان زیادی فرد به نواختن ساز مشغول است و بعد از مدتی خواننده می آید.
خوب این چه ربطی داره؟
در واقع ربطش این است که در این هنر ایرانی، مقدار زیادی از زمان به فضا سازی کار اختصاص داده میشود!
مقدار زیادی از زمان هر موسیقی به موسیقی خالی کار تقریبا اختصاص داده میشود تا از نظر من(ممکنه اشتباه باشه) موسیقی کار در ذهن شنونده جا بیفتند و سپس برای مدتی خواننده می آید و میخواند و آهنگ را اوج میرساند.
در واقع رمز تاثیر گذاریش همین موسیقی زیاد است و فضا سازی آن.
این حربه نمیگم در غرب وجود ندارد، اما تقریبا برعکس است، یعنی آهنگ به سرعت آغاز و توسط خواننده خوانده میشود، سپس در میانه آن آهنگ خالی زده میشود. من نمیتونم بگم کدوم خوبه و کدوم بده، ولی از نظر فضا سازی موسیقی و ریتم، احتمالا موسیقی ایرانی بهتر است.
التبه اینم در نظر بگیرید که از نظر من تقریبا کل موسیقی شرق(موسیقی اصیل شرق)بیشتر آرامش بخش و گوشنواز است و در بهترین حالت حالتی حماسی دارد. ولی به نظرم در غرب حالت تهاجمی خیلی زیاد است.(که به نظرم نمود این حالت تهاجمی موسیقیشان را میتوانیم در داستان کیمیاگر مایکل اسکات ببینیم.)
البته در آوا ها نیز بررسی کنیم، مثلا قرات قرآن (قرات قرآن حداقل از نظر من جزو موسیقی است.) اگر مثلا مقدار قرائت پنج آیه با توجه به مفهوم آیه؛ مثلا یک آیه درمورد پیروزی سپاه حق بر باطل (که اگر به داستان تامیمش بدهیم میشود مفهوم داستان، البته نه از نظر فلسفی. بلکه منظور این است که با توجه به چیزی که دارد روایت میشود، اکشن است، درام است و ...) اصولا تلاوت را با بیات (سبکی آرام و معمول) و حالت قرار آغاز و دو یا یک آیه را همینگونه پیش میروند، سپس آرام آرام اوج گرفته و به سبک اعجاز میرسد که سبکی است که فضا را پر میکند و حالتی به شدت حماسی دارد و سپس بعد از اینکه حدود دو آیه به اعجاز سپری شد، تلاوت سقوط کرده و سپس تلاوت با سبک صبا(که تا جایی که من میدانم غمگین ترین نوع آوا است.) یا بیات به صورتی آرام و نسبتا غم انگیز پایان میابد.
البته ببینید، من برای این قرائت را مثال زدم که نحوه ی خواندنش و قواعدش بسیار بسیار شبیه به آوا و موسیقی ایرانی است، که البته همین مشترکات باعث شده تا ما تقریبا بشویم سلطان قرائت.
بگذریم.
البته این روند و روند غرب هرکدامشان خوبی و بدی دارند، اما در نقطه ای تلاقی میکنند. این نقطه که فکر کنم در ادامه هم ازش نام زیاد خواهیم برد: اسپانیا!
جایی که فرهنگ و شرق و غرب بهم میرسند و به شدت بهم میریزند و اختلاط میابند(که این لزوما به معنای خوب بودن نیست.) و مفهومی جالب خلق میکنند. ما در اسپانیا همان ساز های ایرانی را تقریبا دارا هستیم. ساز هایی که شرقی بودن در پوست و گوشتشان است، اما ملودی های غربی بیشتر درش وجود دارد، ملودی هایی که برعکس شرق کمی غمگین هستند(از نظر من) و حالت تند تری هم دارند.
بگذریم.
پس در داستان ایرانی اصولا زمان زیادی را حدود 4دهم داستان و پیرنگ را به فضا سازی، دو دهم را به اکشن فوقالعاده زیاد و نفس گیر و سپس 4دهم باقی مانده را به پایان و ایجاد تاثیر گذاری زیاد ادامه میدهد.
اما وارد قسمت سوم میشویم؛ یعنی فضا سازی از نظر لوکیشنی.
برای این کار من از هنر معماری بهره میگیرم. هنری که شاید بگید به شدت ریاضی است، اما باید بگویم که در قلب این علم، هنری تپنده وجود دارد که شاهکار ها را می آفریند.
خوب ببینید، معماری در ایران چگونه است؟
معماری های اصیل ایرانی در دوره هخامنشی حالتی بزرگ و عظیم دارد ولی بیشتر در طول است و کنگره ها وظیفه ی عظمت دهی به کاخ را دارند. و اصولا سقف هایی ساده دارد، برعکس معماری یونان. همین نکته در معماری های پس از اسلام هم تکرار شده است، فقط یه گنبد اضافه شده است.
البته در معماری پس از اسلام رنگ ها به شدت حالتی مهم پیدا کرده اند. در واقع این شیشه کاری های جدید حالتی رنگی و عجیب به خانه ها داده اند. شما تابلو های نئون را در فیلم های خارجی دیده اید؟ این شیشه های رنگی خیلی شبیهشان هستند ولی حالاتی متفاوت دارند!
تابلو ها و نور های نئون در فیلم های غربی اصولا نماد هایی برای نشان دادن دوران مدرن استفاده میشود. دورانی که پر شده است از صنعت و شهر و نور نئون. ولی در اینجا این نور ها فضایی عرفانی دارند.
اما در غرب قضیه فرق میکند، آنها ساختمان هایی تا بلندای آسمان میسازند، گویی ستون های خلقتند.
ولی در ایران وضعیت فرق دارد.
پس فضاها در ایران حالاتی عرفانی و معنوی بیشتر دراد، تا یک دنیای صنعتی.(البته نمیگویم فضایتان این نباشد، ولی فضای ایرانی اصولا این شکلی است.)
مورد چهارم: فانتزی آیا اصلا در هنر ایرانی وجود دارد؟
در واقع باید بگویم بله! فانتزی نه تنها در هنر ایرانی وجود دارد، بلکه در قسمت هایی نیز حضوری به شدت پررنگ دارد.
شما نقاشی های مینیاتوری ایران را ببینید، اصلا در اینترنت سرچ کنید نقاشی های مینیاتوری، اثراتی برای شما می آورد که شما را یقینا به حیرت می اندازد.
البته برعکس غرب ما فانتزی هایمان پر از هیولا ها و کابوس ها نیست بلکه پر است عجایبی از طبیعت که به شکلی زیبا و حالتی معجزه وار و مالیخولیایی شما را به اعجاب در می آورد. البته آرامش بخش هم نیز هست، چرا؟ برای اینکه رنگ آبی استفاده شده به شدت زیاد است و مانند نور است، برای همین آرامش بخش است.
ولی خوب نقشی های غربی را ببینید. یکی داره جیغ میکشه، اون یکی رنگاش ریخته بهم، اون یکی سراسر نا امیدیه.
پس خوب فانتزی در ایران به شکلی ظریف، خیالپردازانه و مانند شعر است.
مورد پنجم: شخصیت زن در داستان پردازی ها چگونه است؟
خوب شخصیت زن در ایران اصولا خوب هم شکل بدنی معینی دارد و هم شخصیت خاص خودش.
در واقع برعکس آثار مثلا خفن غرب (وجدانا کجای شخصیت یک فاحشه جذابیت خاص داستانی و شخصیت پردازی دارد؟ یا اینکه چرا من باید برای درک شخصیت مرد داستان صحنه های مستهجن وی را ببینم؟ ) زن ایرانی پاکدامن است و عزت و غرور خود را حفظ میکند. اگرچه در جاهایی حالات جنگی نیز میگیرد ولی باز هم ثابت است.
به شخصیت گردآفرید در شاهنامه توجه کنید.
این شخصیت به شدت جنگجواست ولی خودش را نشان نمیدهد، مگر در زمانی که مجبور باشد. وی با بی باکی میجنگد و مشکلی ندارد.
در حالی که اصولا در غرب زن در نقش یک فاحشه، آلت دست مردان و در داستان هایی که در نقش اکشن هستند. به سان وحشی ها میمانند نه زن های عزت. اصولا هم البته فیلم هایی که این شکلی هستند آشغال هستند. البته دوستان دیگر از من بهتر این مسئله را بلدند.
البته در شخصیت های منفی، زیبا رویی نیز هست. به عنوان مثال در هفت خان رستم ما شاهد یک نمونه بودیم.
مورد ششم: شخصیت پردازی مرد باید چگونه باشد؟
خوب در داستان های ایرانی اصولا مرد های خوب قصه، عیّار هستند. یعنی جوانمردان و کسانی که کار خوب میکنند و راه حق را جلو میروند. اصولا از ادب زیادی بهره میبرند و صد البته هیکل درشتی دارند و در جنگاوری دستی دارند.(نه قاعدتا شش تکه و فول پک.)
به عنوان مثال: سمک عیار، رستم، اسفندیار، سهراب.
در پایان باید بگویم که ببخشید اینقدر بد نوشتم.
در ضمن من فقط نظرم را دادم که قطعا پر ز غلط است، امیدوارم راهنماییم کنید.
همچنین من اصلا نظرم را به کسی تحمیل نمیکنم و این تنها نظر من است. و هرکس خواست طرفش باشد، خواست نباشد. من خودم شاید اصلا بهشان عمل نکنم.
یا علی


   
ida7lee2, *HoSsEiN*, vania and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
ابریشم
(@harir-silk)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 471
 

almatra;19722:
به نام خدا
ایرانی نویسی چیست؟ هنر ایرانی چیست؟
مبحثی که چند وقتی است که در این تاپیک مطرح میشود، این است که بومی نویسی واقعا چیست و چه زمانی ممکن است؟
این بحث بالاگرفت و کم کم نظرات زیادی گفته شد، نظرات متعدد و با کیفیت بودند. و حالا من بی سواد آمدم تا کمی از نظرات خود را اعلام کنم.
خوب به نظرم برای اینکه بتوان فانتزی را به صورت بومی در آورد، باید با فرهنگ و هنر آن کشور آشنا شد و فرد شرایط اجتماعی جامعه ای که درش زندگی میکند را بفهمد.
خوب مورد دوم که آسان است، فرد تیکه کلام ها، پوشش ها، نحوه ی روابط، خط قرمز های جامعه نه دولت و هزاران مورد دیگر که خوب همه آشناییم.
اما مورد اول به نظرم کمی نیاز به راهنمایی وجود دارد.
ابتدا بگذارید از مبحثی که ازش متنفرم ولی خیلی استفاده کردم شروع کنم: فلسفه!(خدا بگم چیکارش نکنه.)
خوب ببینید چیزی که من میخوام بگم، ممکنه غلط زیاد باشه، پس خواهشا دوستان متذکر شوند. در ضمن این مطلب مقایسه دو نوع فلسفه است نه تعریف آن.
خوب ببینید، فلسفه در ایران حالت خاصی دارد که به خاطر شرایط اجتماعی به وجود آمده در آن است.پس از حمله اعراب به ایران، فلسفه ی ایرانی راهی اسلامی را در پیش گرفت، چیزی که باعث شد تا انسجامی در مطالبی که به آن پرداخته میشود وجود داشته باشد.در واقع فلسفه ی ایرانی در عین تنوع، انسجام دارد. یعنی مانند یک دایره است.
دایره از یک مرکز به وجود می آید و همه چیز دور آن مرکز است.
فلسفه ی ایران نقطه ای را وسط به عنوان مرکز دارد و بقیه دور آن میچرخند.
در واقع فلسفه ی ایران تقریبا دارد بر روی یک مجسمه کار میکند، یک مجسمه که هرکس می آید و هنری را رویش پیاده میکند و زیباترش میکند. در نتیجه هنر خیلی کاملی به وجود می آید.
اما در فلسفه ی غرب، به دلیل پراکندگی موضوعات و افکار خیلی خیلی متفاوت. ما شاهد تعدد و تنوع زیاد هستیم. مجسمه هایی بسیار زیاد که خیلی هایشان به درد لای جرز دیوار میخورد. و گویی کلا هم باهم مشکل دارند.
اولی یه چیزی میسازد، دومی میاد نقضش میکند، سومی چیزی دیگر میگوید، چهارمی به ریشه ها باز میگردد و با توسل به اولی چیز جدیدی میگوید و .... .
در واقع در فلسفه ی غرب ما شاهد تعدد تفکر هستیم.
پس بر این مبنا، فلسفه ای که در پشت یک فانتزی بومی ایرانی وجود دارد، دارای یک هدف و حرف است که انسجام محتوا و فکری دارد. البته این در مورد فکر پشت کتاباست نه پیرنگ.
مورد دومی که میخواهم بگویم در مورد پیرنگ است، و فکر کنم شماها همتون باهاش آشنایید: موسیقی!
ببینید احتمالا شماها زیاد موسیقی سنتی ایرانی رو شنیدید. یه عدتون فکر کنم تخصصی گوش میدید.
خب موسیقی ایرانی نکات جالبی دارد، مانند اینکه در آوازش هفت دستگاه بیشتر وجود ندارد(بیات، نهاوند، رست، سه گاه، اعجاز، ماهور و صبا) و خارج از آن چیزی وجود ندارد و موارد دیگر.
اما چیزی که من میخواهم بگویم راجع به این است که این موسیقی مقدار زمان زیادی از آهنگش را به موسیقی خالی اختصاص میدهد! فکر کنم همتون شنیدید، مقدار زمان زیادی فرد به نواختن ساز مشغول است و بعد از مدتی خواننده می آید.
خوب این چه ربطی داره؟
در واقع ربطش این است که در این هنر ایرانی، مقدار زیادی از زمان به فضا سازی کار اختصاص داده میشود!
مقدار زیادی از زمان هر موسیقی به موسیقی خالی کار تقریبا اختصاص داده میشود تا از نظر من(ممکنه اشتباه باشه) موسیقی کار در ذهن شنونده جا بیفتند و سپس برای مدتی خواننده می آید و میخواند و آهنگ را اوج میرساند.
در واقع رمز تاثیر گذاریش همین موسیقی زیاد است و فضا سازی آن.
این حربه نمیگم در غرب وجود ندارد، اما تقریبا برعکس است، یعنی آهنگ به سرعت آغاز و توسط خواننده خوانده میشود، سپس در میانه آن آهنگ خالی زده میشود. من نمیتونم بگم کدوم خوبه و کدوم بده، ولی از نظر فضا سازی موسیقی و ریتم، احتمالا موسیقی ایرانی بهتر است.
التبه اینم در نظر بگیرید که از نظر من تقریبا کل موسیقی شرق(موسیقی اصیل شرق)بیشتر آرامش بخش و گوشنواز است و در بهترین حالت حالتی حماسی دارد. ولی به نظرم در غرب حالت تهاجمی خیلی زیاد است.(که به نظرم نمود این حالت تهاجمی موسیقیشان را میتوانیم در داستان کیمیاگر مایکل اسکات ببینیم.)
البته در آوا ها نیز بررسی کنیم، مثلا قرات قرآن (قرات قرآن حداقل از نظر من جزو موسیقی است.) اگر مثلا مقدار قرائت پنج آیه با توجه به مفهوم آیه؛ مثلا یک آیه درمورد پیروزی سپاه حق بر باطل (که اگر به داستان تامیمش بدهیم میشود مفهوم داستان، البته نه از نظر فلسفی. بلکه منظور این است که با توجه به چیزی که دارد روایت میشود، اکشن است، درام است و ...) اصولا تلاوت را با بیات (سبکی آرام و معمول) و حالت قرار آغاز و دو یا یک آیه را همینگونه پیش میروند، سپس آرام آرام اوج گرفته و به سبک اعجاز میرسد که سبکی است که فضا را پر میکند و حالتی به شدت حماسی دارد و سپس بعد از اینکه حدود دو آیه به اعجاز سپری شد، تلاوت سقوط کرده و سپس تلاوت با سبک صبا(که تا جایی که من میدانم غمگین ترین نوع آوا است.) یا بیات به صورتی آرام و نسبتا غم انگیز پایان میابد.
البته ببینید، من برای این قرائت را مثال زدم که نحوه ی خواندنش و قواعدش بسیار بسیار شبیه به آوا و موسیقی ایرانی است، که البته همین مشترکات باعث شده تا ما تقریبا بشویم سلطان قرائت.
بگذریم.
البته این روند و روند غرب هرکدامشان خوبی و بدی دارند، اما در نقطه ای تلاقی میکنند. این نقطه که فکر کنم در ادامه هم ازش نام زیاد خواهیم برد: اسپانیا!
جایی که فرهنگ و شرق و غرب بهم میرسند و به شدت بهم میریزند و اختلاط میابند(که این لزوما به معنای خوب بودن نیست.) و مفهومی جالب خلق میکنند. ما در اسپانیا همان ساز های ایرانی را تقریبا دارا هستیم. ساز هایی که شرقی بودن در پوست و گوشتشان است، اما ملودی های غربی بیشتر درش وجود دارد، ملودی هایی که برعکس شرق کمی غمگین هستند(از نظر من) و حالت تند تری هم دارند.
بگذریم.
پس در داستان ایرانی اصولا زمان زیادی را حدود 4دهم داستان و پیرنگ را به فضا سازی، دو دهم را به اکشن فوقالعاده زیاد و نفس گیر و سپس 4دهم باقی مانده را به پایان و ایجاد تاثیر گذاری زیاد ادامه میدهد.
اما وارد قسمت سوم میشویم؛ یعنی فضا سازی از نظر لوکیشنی.
برای این کار من از هنر معماری بهره میگیرم. هنری که شاید بگید به شدت ریاضی است، اما باید بگویم که در قلب این علم، هنری تپنده وجود دارد که شاهکار ها را می آفریند.
خوب ببینید، معماری در ایران چگونه است؟
معماری های اصیل ایرانی در دوره هخامنشی حالتی بزرگ و عظیم دارد ولی بیشتر در طول است و کنگره ها وظیفه ی عظمت دهی به کاخ را دارند. و اصولا سقف هایی ساده دارد، برعکس معماری یونان. همین نکته در معماری های پس از اسلام هم تکرار شده است، فقط یه گنبد اضافه شده است.
البته در معماری پس از اسلام رنگ ها به شدت حالتی مهم پیدا کرده اند. در واقع این شیشه کاری های جدید حالتی رنگی و عجیب به خانه ها داده اند. شما تابلو های نئون را در فیلم های خارجی دیده اید؟ این شیشه های رنگی خیلی شبیهشان هستند ولی حالاتی متفاوت دارند!
تابلو ها و نور های نئون در فیلم های غربی اصولا نماد هایی برای نشان دادن دوران مدرن استفاده میشود. دورانی که پر شده است از صنعت و شهر و نور نئون. ولی در اینجا این نور ها فضایی عرفانی دارند.
اما در غرب قضیه فرق میکند، آنها ساختمان هایی تا بلندای آسمان میسازند، گویی ستون های خلقتند.
ولی در ایران وضعیت فرق دارد.
پس فضاها در ایران حالاتی عرفانی و معنوی بیشتر دراد، تا یک دنیای صنعتی.(البته نمیگویم فضایتان این نباشد، ولی فضای ایرانی اصولا این شکلی است.)
مورد چهارم: فانتزی آیا اصلا در هنر ایرانی وجود دارد؟
در واقع باید بگویم بله! فانتزی نه تنها در هنر ایرانی وجود دارد، بلکه در قسمت هایی نیز حضوری به شدت پررنگ دارد.
شما نقاشی های مینیاتوری ایران را ببینید، اصلا در اینترنت سرچ کنید نقاشی های مینیاتوری، اثراتی برای شما می آورد که شما را یقینا به حیرت می اندازد.
البته برعکس غرب ما فانتزی هایمان پر از هیولا ها و کابوس ها نیست بلکه پر است عجایبی از طبیعت که به شکلی زیبا و حالتی معجزه وار و مالیخولیایی شما را به اعجاب در می آورد. البته آرامش بخش هم نیز هست، چرا؟ برای اینکه رنگ آبی استفاده شده به شدت زیاد است و مانند نور است، برای همین آرامش بخش است.
ولی خوب نقشی های غربی را ببینید. یکی داره جیغ میکشه، اون یکی رنگاش ریخته بهم، اون یکی سراسر نا امیدیه.
پس خوب فانتزی در ایران به شکلی ظریف، خیالپردازانه و مانند شعر است.
مورد پنجم: شخصیت زن در داستان پردازی ها چگونه است؟
خوب شخصیت زن در ایران اصولا خوب هم شکل بدنی معینی دارد و هم شخصیت خاص خودش.
در واقع برعکس آثار مثلا خفن غرب (وجدانا کجای شخصیت یک فاحشه جذابیت خاص داستانی و شخصیت پردازی دارد؟ یا اینکه چرا من باید برای درک شخصیت مرد داستان صحنه های مستهجن وی را ببینم؟ ) زن ایرانی پاکدامن است و عزت و غرور خود را حفظ میکند. اگرچه در جاهایی حالات جنگی نیز میگیرد ولی باز هم ثابت است.
به شخصیت گردآفرید در شاهنامه توجه کنید.
این شخصیت به شدت جنگجواست ولی خودش را نشان نمیدهد، مگر در زمانی که مجبور باشد. وی با بی باکی میجنگد و مشکلی ندارد.
در حالی که اصولا در غرب زن در نقش یک فاحشه، آلت دست مردان و در داستان هایی که در نقش اکشن هستند. به سان وحشی ها میمانند نه زن های عزت. اصولا هم البته فیلم هایی که این شکلی هستند آشغال هستند. البته دوستان دیگر از من بهتر این مسئله را بلدند.
البته در شخصیت های منفی، زیبا رویی نیز هست. به عنوان مثال در هفت خان رستم ما شاهد یک نمونه بودیم.
مورد ششم: شخصیت پردازی مرد باید چگونه باشد؟
خوب در داستان های ایرانی اصولا مرد های خوب قصه، عیّار هستند. یعنی جوانمردان و کسانی که کار خوب میکنند و راه حق را جلو میروند. اصولا از ادب زیادی بهره میبرند و صد البته هیکل درشتی دارند و در جنگاوری دستی دارند.(نه قاعدتا شش تکه و فول پک.)
به عنوان مثال: سمک عیار، رستم، اسفندیار، سهراب.
در پایان باید بگویم که ببخشید اینقدر بد نوشتم.
در ضمن من فقط نظرم را دادم که قطعا پر ز غلط است، امیدوارم راهنماییم کنید.
همچنین من اصلا نظرم را به کسی تحمیل نمیکنم و این تنها نظر من است. و هرکس خواست طرفش باشد، خواست نباشد. من خودم شاید اصلا بهشان عمل نکنم.
یا علی

دوست عزیز، از نظر من نظر شما فوق العاده متعصبانه و پر از جانب گیری های بی مورد و بی منبعه. شما سلیقه خودت و دیده های پر از جهت گیری های شخصیت رو آوردی اینجا نوشتی.
وگرنه موسیقی های وحشیانه؟ نقاشی های وحشیانه؟ کاری به این نداریم که موسیقی و نقاشی های ایرانی زیبا و آرامش دهنده هستن، که مسلما بعضی هاشون هستن و نه همشون! شما بهم بگو اینکه یه سبک خاص از موسیقی شلوغ و پر سر و صدا هستش دلیل میشه کل موسیقی اون فرهنگ رو «وحشیانه» دونست؟ من به شخصه طرفدار سبک راک یا هوی متال نیستم ولی اونم یه سبکی از موسیقیه. و چندین و چندین سبک موسیقی پرآرامش، جذاب، ملایم و زیبا وجود داره! با این حرف شما بتهوون و موتزارت اگه زنده بودن خودکشی می کردن! و من واقعا دوست دارم بدونم شما بر چه اساسی همچین حرفی زدید؟
و نقاشی ها! خوشحال می شم اگه بهم بگین تا به حال نقاشی اروپایی چندتا دیدین؟ از ساده ترین و شناخته شده ترین نقاشی ها اسم می برم. مونا لیزا چیز وحشتناک یا وحشیانه ای داره؟ یا آثار ون گوگ... دوست عزیز، احتمالا شما فقط یک سری نقاشی های سبک گوتیک رو دیدید. و این سبک یه سبک از چندین و چندین سبک موجوددر نقاشی غربی هست.
و مورد بعدی. متوجه نمی شم، از نظر شما تمام زن های داستان فانتزی غربی خراب و فاحشه هستند؟ البته من تا حدی قبول دارم. متوجه اصرار نویسنده ها برای خلق صحنه های زننده نمی شم. اما خوبه که ببینیدريال تمام ویژگی های مثبت یک زن در اون مورد خلاصه نمیشه وانسان میتونه موازی با اون، انسانی باشه که ویژگی های خوبی هم داشته باشه.
و از نظر من شخصیت های مرد داستان ها در درجه اول باید مردانگی، انسانیت و اخلاق قابل ستایش داشته باشند و اینکه چهارشونه یا قوی هیکل و پهلوون باشه یه فاکتور نیست. قهرمان ها لازم نیست همه چیز تموم باشن!


   
ida7lee2, R-MAMmad, proti and 4 people reacted
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1002
 

almatra;19722:
به نام خدا
ایرانی نویسی چیست؟ هنر ایرانی چیست؟
مبحثی که چند وقتی است که در این تاپیک مطرح میشود، این است که بومی نویسی واقعا چیست و چه زمانی ممکن است؟
این بحث بالاگرفت و کم کم نظرات زیادی گفته شد، نظرات متعدد و با کیفیت بودند. و حالا من بی سواد آمدم تا کمی از نظرات خود را اعلام کنم.
خوب به نظرم برای اینکه بتوان فانتزی را به صورت بومی در آورد، باید با فرهنگ و هنر آن کشور آشنا شد و فرد شرایط اجتماعی جامعه ای که درش زندگی میکند را بفهمد.
خوب مورد دوم که آسان است، فرد تیکه کلام ها، پوشش ها، نحوه ی روابط، خط قرمز های جامعه نه دولت و هزاران مورد دیگر که خوب همه آشناییم.
اما مورد اول به نظرم کمی نیاز به راهنمایی وجود دارد.
ابتدا بگذارید از مبحثی که ازش متنفرم ولی خیلی استفاده کردم شروع کنم: فلسفه!(خدا بگم چیکارش نکنه.)
خوب ببینید چیزی که من میخوام بگم، ممکنه غلط زیاد باشه، پس خواهشا دوستان متذکر شوند. در ضمن این مطلب مقایسه دو نوع فلسفه است نه تعریف آن.
خوب ببینید، فلسفه در ایران حالت خاصی دارد که به خاطر شرایط اجتماعی به وجود آمده در آن است.پس از حمله اعراب به ایران، فلسفه ی ایرانی راهی اسلامی را در پیش گرفت، چیزی که باعث شد تا انسجامی در مطالبی که به آن پرداخته میشود وجود داشته باشد.در واقع فلسفه ی ایرانی در عین تنوع، انسجام دارد. یعنی مانند یک دایره است.
دایره از یک مرکز به وجود می آید و همه چیز دور آن مرکز است.
فلسفه ی ایران نقطه ای را وسط به عنوان مرکز دارد و بقیه دور آن میچرخند.
در واقع فلسفه ی ایران تقریبا دارد بر روی یک مجسمه کار میکند، یک مجسمه که هرکس می آید و هنری را رویش پیاده میکند و زیباترش میکند. در نتیجه هنر خیلی کاملی به وجود می آید.
اما در فلسفه ی غرب، به دلیل پراکندگی موضوعات و افکار خیلی خیلی متفاوت. ما شاهد تعدد و تنوع زیاد هستیم. مجسمه هایی بسیار زیاد که خیلی هایشان به درد لای جرز دیوار میخورد. و گویی کلا هم باهم مشکل دارند.
اولی یه چیزی میسازد، دومی میاد نقضش میکند، سومی چیزی دیگر میگوید، چهارمی به ریشه ها باز میگردد و با توسل به اولی چیز جدیدی میگوید و .... .
در واقع در فلسفه ی غرب ما شاهد تعدد تفکر هستیم.
پس بر این مبنا، فلسفه ای که در پشت یک فانتزی بومی ایرانی وجود دارد، دارای یک هدف و حرف است که انسجام محتوا و فکری دارد. البته این در مورد فکر پشت کتاباست نه پیرنگ.
مورد دومی که میخواهم بگویم در مورد پیرنگ است، و فکر کنم شماها همتون باهاش آشنایید: موسیقی!
ببینید احتمالا شماها زیاد موسیقی سنتی ایرانی رو شنیدید. یه عدتون فکر کنم تخصصی گوش میدید.
خب موسیقی ایرانی نکات جالبی دارد، مانند اینکه در آوازش هفت دستگاه بیشتر وجود ندارد(بیات، نهاوند، رست، سه گاه، اعجاز، ماهور و صبا) و خارج از آن چیزی وجود ندارد و موارد دیگر.
اما چیزی که من میخواهم بگویم راجع به این است که این موسیقی مقدار زمان زیادی از آهنگش را به موسیقی خالی اختصاص میدهد! فکر کنم همتون شنیدید، مقدار زمان زیادی فرد به نواختن ساز مشغول است و بعد از مدتی خواننده می آید.
خوب این چه ربطی داره؟
در واقع ربطش این است که در این هنر ایرانی، مقدار زیادی از زمان به فضا سازی کار اختصاص داده میشود!
مقدار زیادی از زمان هر موسیقی به موسیقی خالی کار تقریبا اختصاص داده میشود تا از نظر من(ممکنه اشتباه باشه) موسیقی کار در ذهن شنونده جا بیفتند و سپس برای مدتی خواننده می آید و میخواند و آهنگ را اوج میرساند.
در واقع رمز تاثیر گذاریش همین موسیقی زیاد است و فضا سازی آن.
این حربه نمیگم در غرب وجود ندارد، اما تقریبا برعکس است، یعنی آهنگ به سرعت آغاز و توسط خواننده خوانده میشود، سپس در میانه آن آهنگ خالی زده میشود. من نمیتونم بگم کدوم خوبه و کدوم بده، ولی از نظر فضا سازی موسیقی و ریتم، احتمالا موسیقی ایرانی بهتر است.
التبه اینم در نظر بگیرید که از نظر من تقریبا کل موسیقی شرق(موسیقی اصیل شرق)بیشتر آرامش بخش و گوشنواز است و در بهترین حالت حالتی حماسی دارد. ولی به نظرم در غرب حالت تهاجمی خیلی زیاد است.(که به نظرم نمود این حالت تهاجمی موسیقیشان را میتوانیم در داستان کیمیاگر مایکل اسکات ببینیم.)
البته در آوا ها نیز بررسی کنیم، مثلا قرات قرآن (قرات قرآن حداقل از نظر من جزو موسیقی است.) اگر مثلا مقدار قرائت پنج آیه با توجه به مفهوم آیه؛ مثلا یک آیه درمورد پیروزی سپاه حق بر باطل (که اگر به داستان تامیمش بدهیم میشود مفهوم داستان، البته نه از نظر فلسفی. بلکه منظور این است که با توجه به چیزی که دارد روایت میشود، اکشن است، درام است و ...) اصولا تلاوت را با بیات (سبکی آرام و معمول) و حالت قرار آغاز و دو یا یک آیه را همینگونه پیش میروند، سپس آرام آرام اوج گرفته و به سبک اعجاز میرسد که سبکی است که فضا را پر میکند و حالتی به شدت حماسی دارد و سپس بعد از اینکه حدود دو آیه به اعجاز سپری شد، تلاوت سقوط کرده و سپس تلاوت با سبک صبا(که تا جایی که من میدانم غمگین ترین نوع آوا است.) یا بیات به صورتی آرام و نسبتا غم انگیز پایان میابد.
البته ببینید، من برای این قرائت را مثال زدم که نحوه ی خواندنش و قواعدش بسیار بسیار شبیه به آوا و موسیقی ایرانی است، که البته همین مشترکات باعث شده تا ما تقریبا بشویم سلطان قرائت.
بگذریم.
البته این روند و روند غرب هرکدامشان خوبی و بدی دارند، اما در نقطه ای تلاقی میکنند. این نقطه که فکر کنم در ادامه هم ازش نام زیاد خواهیم برد: اسپانیا!
جایی که فرهنگ و شرق و غرب بهم میرسند و به شدت بهم میریزند و اختلاط میابند(که این لزوما به معنای خوب بودن نیست.) و مفهومی جالب خلق میکنند. ما در اسپانیا همان ساز های ایرانی را تقریبا دارا هستیم. ساز هایی که شرقی بودن در پوست و گوشتشان است، اما ملودی های غربی بیشتر درش وجود دارد، ملودی هایی که برعکس شرق کمی غمگین هستند(از نظر من) و حالت تند تری هم دارند.
بگذریم.
پس در داستان ایرانی اصولا زمان زیادی را حدود 4دهم داستان و پیرنگ را به فضا سازی، دو دهم را به اکشن فوقالعاده زیاد و نفس گیر و سپس 4دهم باقی مانده را به پایان و ایجاد تاثیر گذاری زیاد ادامه میدهد.
اما وارد قسمت سوم میشویم؛ یعنی فضا سازی از نظر لوکیشنی.
برای این کار من از هنر معماری بهره میگیرم. هنری که شاید بگید به شدت ریاضی است، اما باید بگویم که در قلب این علم، هنری تپنده وجود دارد که شاهکار ها را می آفریند.
خوب ببینید، معماری در ایران چگونه است؟
معماری های اصیل ایرانی در دوره هخامنشی حالتی بزرگ و عظیم دارد ولی بیشتر در طول است و کنگره ها وظیفه ی عظمت دهی به کاخ را دارند. و اصولا سقف هایی ساده دارد، برعکس معماری یونان. همین نکته در معماری های پس از اسلام هم تکرار شده است، فقط یه گنبد اضافه شده است.
البته در معماری پس از اسلام رنگ ها به شدت حالتی مهم پیدا کرده اند. در واقع این شیشه کاری های جدید حالتی رنگی و عجیب به خانه ها داده اند. شما تابلو های نئون را در فیلم های خارجی دیده اید؟ این شیشه های رنگی خیلی شبیهشان هستند ولی حالاتی متفاوت دارند!
تابلو ها و نور های نئون در فیلم های غربی اصولا نماد هایی برای نشان دادن دوران مدرن استفاده میشود. دورانی که پر شده است از صنعت و شهر و نور نئون. ولی در اینجا این نور ها فضایی عرفانی دارند.
اما در غرب قضیه فرق میکند، آنها ساختمان هایی تا بلندای آسمان میسازند، گویی ستون های خلقتند.
ولی در ایران وضعیت فرق دارد.
پس فضاها در ایران حالاتی عرفانی و معنوی بیشتر دراد، تا یک دنیای صنعتی.(البته نمیگویم فضایتان این نباشد، ولی فضای ایرانی اصولا این شکلی است.)
مورد چهارم: فانتزی آیا اصلا در هنر ایرانی وجود دارد؟
در واقع باید بگویم بله! فانتزی نه تنها در هنر ایرانی وجود دارد، بلکه در قسمت هایی نیز حضوری به شدت پررنگ دارد.
شما نقاشی های مینیاتوری ایران را ببینید، اصلا در اینترنت سرچ کنید نقاشی های مینیاتوری، اثراتی برای شما می آورد که شما را یقینا به حیرت می اندازد.
البته برعکس غرب ما فانتزی هایمان پر از هیولا ها و کابوس ها نیست بلکه پر است عجایبی از طبیعت که به شکلی زیبا و حالتی معجزه وار و مالیخولیایی شما را به اعجاب در می آورد. البته آرامش بخش هم نیز هست، چرا؟ برای اینکه رنگ آبی استفاده شده به شدت زیاد است و مانند نور است، برای همین آرامش بخش است.
ولی خوب نقشی های غربی را ببینید. یکی داره جیغ میکشه، اون یکی رنگاش ریخته بهم، اون یکی سراسر نا امیدیه.
پس خوب فانتزی در ایران به شکلی ظریف، خیالپردازانه و مانند شعر است.
مورد پنجم: شخصیت زن در داستان پردازی ها چگونه است؟
خوب شخصیت زن در ایران اصولا خوب هم شکل بدنی معینی دارد و هم شخصیت خاص خودش.
در واقع برعکس آثار مثلا خفن غرب (وجدانا کجای شخصیت یک فاحشه جذابیت خاص داستانی و شخصیت پردازی دارد؟ یا اینکه چرا من باید برای درک شخصیت مرد داستان صحنه های مستهجن وی را ببینم؟ ) زن ایرانی پاکدامن است و عزت و غرور خود را حفظ میکند. اگرچه در جاهایی حالات جنگی نیز میگیرد ولی باز هم ثابت است.
به شخصیت گردآفرید در شاهنامه توجه کنید.
این شخصیت به شدت جنگجواست ولی خودش را نشان نمیدهد، مگر در زمانی که مجبور باشد. وی با بی باکی میجنگد و مشکلی ندارد.
در حالی که اصولا در غرب زن در نقش یک فاحشه، آلت دست مردان و در داستان هایی که در نقش اکشن هستند. به سان وحشی ها میمانند نه زن های عزت. اصولا هم البته فیلم هایی که این شکلی هستند آشغال هستند. البته دوستان دیگر از من بهتر این مسئله را بلدند.
البته در شخصیت های منفی، زیبا رویی نیز هست. به عنوان مثال در هفت خان رستم ما شاهد یک نمونه بودیم.
مورد ششم: شخصیت پردازی مرد باید چگونه باشد؟
خوب در داستان های ایرانی اصولا مرد های خوب قصه، عیّار هستند. یعنی جوانمردان و کسانی که کار خوب میکنند و راه حق را جلو میروند. اصولا از ادب زیادی بهره میبرند و صد البته هیکل درشتی دارند و در جنگاوری دستی دارند.(نه قاعدتا شش تکه و فول پک.)
به عنوان مثال: سمک عیار، رستم، اسفندیار، سهراب.
در پایان باید بگویم که ببخشید اینقدر بد نوشتم.
در ضمن من فقط نظرم را دادم که قطعا پر ز غلط است، امیدوارم راهنماییم کنید.
همچنین من اصلا نظرم را به کسی تحمیل نمیکنم و این تنها نظر من است. و هرکس خواست طرفش باشد، خواست نباشد. من خودم شاید اصلا بهشان عمل نکنم.
یا علی

چیزی که من در این متن به عنوان دیدگاه نویسنده خواندم این بود: من از غربی ها متنفرم اونها غیر اینکه بی فرهنگ و بی تمدن هستن، آثار مزخرفی دارن و هیچی سرشون نمیشه، در عوض ما همه چی داریم، هم برترین موسیقی رو داریم، هم برترین نقاشهارو و در هر هنر و یا هر چیز دیگه.
شاید نظر خود نویسنده ی متن این نباشه ولی نحوه ی بیانش این طور بود.

نظر شخصی من اینه که این متن به شدت با تعصب، پیش داوری و بدون رعایت هیچ انصافی نوشته شده.
لحظه ای به این میزان از آثار غربی نگاه کنید. آیا تنوع و تعدد تفکر باعث جذابیت نمیشود؟ آیا همه ی داستان هایی که بومی هستند باید از تفکر ایرانی استفاده کنند؟ انسجام فکری پشت کتاب ها؟ یعنی در داستان های غربی این را نداریم و مختص ایرانیان است؟

"در واقع ربطش این است که در این هنر ایرانی، مقدار زیادی از زمان به فضا سازی کار اختصاص داده میشود!"
شما بطور واضح دارید میگویید که این فضا سازی ویژگی خاص سبک ایرانی است. یعنی در این سبک های غربی نیست که به عنوان سبک ایرانی از آن یاد کردید. و من نمیدانم چه بگویم.

"پس در داستان ایرانی اصولا زمان زیادی را حدود 4دهم داستان و پیرنگ را به فضا سازی، دو دهم را به اکشن فوقالعاده زیاد و نفس گیر و سپس 4دهم باقی مانده را به پایان و ایجاد تاثیر گذاری زیاد ادامه میدهد."
یاورم هم نمیشود. وقتی شما اینطور بیان میکنید یعنی هرچیزی جز این غیر قابل قبول است. یعنی بجز این چیدمانی که شما گفتید هیچ چیدمانی نیست که داستان را ایرانی کند. آیا برای بومی نوشتن باید تنها ازین روش استفاده کنیم؟

"ولی فضای ایرانی اصولا این شکلی است."
باز هم باید بگویم که مخالفم.

"ولی خوب نقشی های غربی را ببینید. یکی داره جیغ میکشه، اون یکی رنگاش ریخته بهم، اون یکی سراسر نا امیدیه."
در متنتون طوری میگین که انگار آثار هنری غرب ارزشی ندارن و وحشی و احمقانه هستن بدرد نمیخورن، درحالی که این اوج هنر غربیهنمایش احساسات به صورت خالص
در فرهنگ ما احساسات پوشیده هستن. اما در فرهنگ غربی احساسات نمایش داده میشن. این یه ویژگی بد برای ما یا غرب نیست، اما لحن متنتون طور دیگه ایه.


شما تنها یک نوع تیپ شخصیتی را به عنوان مرد ایرانی توصیف کردین. و آیا واقعا باید موقع بومی نویسی از تیپ شخصیتی اسفندیار و رستم استفاده کرد؟ همیشه؟ آیا تنها با شخصیت هایی پهلوان و بقول شما کسانی که سیکس پک دارند میتوان بومی نوشت؟
ما میخواهیم فانتزی مدرن ایرانی بنویسیم، نه نمونه ای از مدل باستانی آن.
و واقعا اگر فکر میکنید در داستان های غربی زن فاحشه وار توصیف شده، قطعا باید تجدید نظری در کتاب هایی که مطالعه میکنید داشته باشید.

در نهایت متن قابل تاملی بود. عناصری که نام بردید از عناصر ادبیات کهن بودند، و اگر اینقدر تعصبی و یک طرفه نوشته نمیشد نکات جالبی در آن دیده میشد. در متن های بعدی سعی کنید مثالهایی از آثار غربی که نقد میکنید بزنید و اینگونه کلی گویی نکنید. آثار غربی بسیار گستره تر از چیزهایی که گفتید هستند.
موفق باشید


   
ida7lee2, R-MAMmad, proti and 5 people reacted
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 547
 

almatra;19722:
به نام خدا
ایرانی نویسی چیست؟ هنر ایرانی چیست؟
مبحثی که چند وقتی است که در این تاپیک مطرح میشود، این است که بومی نویسی واقعا چیست و چه زمانی ممکن است؟
این بحث بالاگرفت و کم کم نظرات زیادی گفته شد، نظرات متعدد و با کیفیت بودند. و حالا من بی سواد آمدم تا کمی از نظرات خود را اعلام کنم.
خوب به نظرم برای اینکه بتوان فانتزی را به صورت بومی در آورد، باید با فرهنگ و هنر آن کشور آشنا شد و فرد شرایط اجتماعی جامعه ای که درش زندگی میکند را بفهمد.
خوب مورد دوم که آسان است، فرد تیکه کلام ها، پوشش ها، نحوه ی روابط، خط قرمز های جامعه نه دولت و هزاران مورد دیگر که خوب همه آشناییم.
اما مورد اول به نظرم کمی نیاز به راهنمایی وجود دارد.
ابتدا بگذارید از مبحثی که ازش متنفرم ولی خیلی استفاده کردم شروع کنم: فلسفه!(خدا بگم چیکارش نکنه.)
خوب ببینید چیزی که من میخوام بگم، ممکنه غلط زیاد باشه، پس خواهشا دوستان متذکر شوند. در ضمن این مطلب مقایسه دو نوع فلسفه است نه تعریف آن.
خوب ببینید، فلسفه در ایران حالت خاصی دارد که به خاطر شرایط اجتماعی به وجود آمده در آن است.پس از حمله اعراب به ایران، فلسفه ی ایرانی راهی اسلامی را در پیش گرفت، چیزی که باعث شد تا انسجامی در مطالبی که به آن پرداخته میشود وجود داشته باشد.در واقع فلسفه ی ایرانی در عین تنوع، انسجام دارد. یعنی مانند یک دایره است.
دایره از یک مرکز به وجود می آید و همه چیز دور آن مرکز است.
فلسفه ی ایران نقطه ای را وسط به عنوان مرکز دارد و بقیه دور آن میچرخند.
در واقع فلسفه ی ایران تقریبا دارد بر روی یک مجسمه کار میکند، یک مجسمه که هرکس می آید و هنری را رویش پیاده میکند و زیباترش میکند. در نتیجه هنر خیلی کاملی به وجود می آید.
اما در فلسفه ی غرب، به دلیل پراکندگی موضوعات و افکار خیلی خیلی متفاوت. ما شاهد تعدد و تنوع زیاد هستیم. مجسمه هایی بسیار زیاد که خیلی هایشان به درد لای جرز دیوار میخورد. و گویی کلا هم باهم مشکل دارند.
اولی یه چیزی میسازد، دومی میاد نقضش میکند، سومی چیزی دیگر میگوید، چهارمی به ریشه ها باز میگردد و با توسل به اولی چیز جدیدی میگوید و .... .
در واقع در فلسفه ی غرب ما شاهد تعدد تفکر هستیم.
پس بر این مبنا، فلسفه ای که در پشت یک فانتزی بومی ایرانی وجود دارد، دارای یک هدف و حرف است که انسجام محتوا و فکری دارد. البته این در مورد فکر پشت کتاباست نه پیرنگ.
مورد دومی که میخواهم بگویم در مورد پیرنگ است، و فکر کنم شماها همتون باهاش آشنایید: موسیقی!
ببینید احتمالا شماها زیاد موسیقی سنتی ایرانی رو شنیدید. یه عدتون فکر کنم تخصصی گوش میدید.
خب موسیقی ایرانی نکات جالبی دارد، مانند اینکه در آوازش هفت دستگاه بیشتر وجود ندارد(بیات، نهاوند، رست، سه گاه، اعجاز، ماهور و صبا) و خارج از آن چیزی وجود ندارد و موارد دیگر.
اما چیزی که من میخواهم بگویم راجع به این است که این موسیقی مقدار زمان زیادی از آهنگش را به موسیقی خالی اختصاص میدهد! فکر کنم همتون شنیدید، مقدار زمان زیادی فرد به نواختن ساز مشغول است و بعد از مدتی خواننده می آید.
خوب این چه ربطی داره؟
در واقع ربطش این است که در این هنر ایرانی، مقدار زیادی از زمان به فضا سازی کار اختصاص داده میشود!
مقدار زیادی از زمان هر موسیقی به موسیقی خالی کار تقریبا اختصاص داده میشود تا از نظر من(ممکنه اشتباه باشه) موسیقی کار در ذهن شنونده جا بیفتند و سپس برای مدتی خواننده می آید و میخواند و آهنگ را اوج میرساند.
در واقع رمز تاثیر گذاریش همین موسیقی زیاد است و فضا سازی آن.
این حربه نمیگم در غرب وجود ندارد، اما تقریبا برعکس است، یعنی آهنگ به سرعت آغاز و توسط خواننده خوانده میشود، سپس در میانه آن آهنگ خالی زده میشود. من نمیتونم بگم کدوم خوبه و کدوم بده، ولی از نظر فضا سازی موسیقی و ریتم، احتمالا موسیقی ایرانی بهتر است.
التبه اینم در نظر بگیرید که از نظر من تقریبا کل موسیقی شرق(موسیقی اصیل شرق)بیشتر آرامش بخش و گوشنواز است و در بهترین حالت حالتی حماسی دارد. ولی به نظرم در غرب حالت تهاجمی خیلی زیاد است.(که به نظرم نمود این حالت تهاجمی موسیقیشان را میتوانیم در داستان کیمیاگر مایکل اسکات ببینیم.)
البته در آوا ها نیز بررسی کنیم، مثلا قرات قرآن (قرات قرآن حداقل از نظر من جزو موسیقی است.) اگر مثلا مقدار قرائت پنج آیه با توجه به مفهوم آیه؛ مثلا یک آیه درمورد پیروزی سپاه حق بر باطل (که اگر به داستان تامیمش بدهیم میشود مفهوم داستان، البته نه از نظر فلسفی. بلکه منظور این است که با توجه به چیزی که دارد روایت میشود، اکشن است، درام است و ...) اصولا تلاوت را با بیات (سبکی آرام و معمول) و حالت قرار آغاز و دو یا یک آیه را همینگونه پیش میروند، سپس آرام آرام اوج گرفته و به سبک اعجاز میرسد که سبکی است که فضا را پر میکند و حالتی به شدت حماسی دارد و سپس بعد از اینکه حدود دو آیه به اعجاز سپری شد، تلاوت سقوط کرده و سپس تلاوت با سبک صبا(که تا جایی که من میدانم غمگین ترین نوع آوا است.) یا بیات به صورتی آرام و نسبتا غم انگیز پایان میابد.
البته ببینید، من برای این قرائت را مثال زدم که نحوه ی خواندنش و قواعدش بسیار بسیار شبیه به آوا و موسیقی ایرانی است، که البته همین مشترکات باعث شده تا ما تقریبا بشویم سلطان قرائت.
بگذریم.
البته این روند و روند غرب هرکدامشان خوبی و بدی دارند، اما در نقطه ای تلاقی میکنند. این نقطه که فکر کنم در ادامه هم ازش نام زیاد خواهیم برد: اسپانیا!
جایی که فرهنگ و شرق و غرب بهم میرسند و به شدت بهم میریزند و اختلاط میابند(که این لزوما به معنای خوب بودن نیست.) و مفهومی جالب خلق میکنند. ما در اسپانیا همان ساز های ایرانی را تقریبا دارا هستیم. ساز هایی که شرقی بودن در پوست و گوشتشان است، اما ملودی های غربی بیشتر درش وجود دارد، ملودی هایی که برعکس شرق کمی غمگین هستند(از نظر من) و حالت تند تری هم دارند.
بگذریم.
پس در داستان ایرانی اصولا زمان زیادی را حدود 4دهم داستان و پیرنگ را به فضا سازی، دو دهم را به اکشن فوقالعاده زیاد و نفس گیر و سپس 4دهم باقی مانده را به پایان و ایجاد تاثیر گذاری زیاد ادامه میدهد.
اما وارد قسمت سوم میشویم؛ یعنی فضا سازی از نظر لوکیشنی.
برای این کار من از هنر معماری بهره میگیرم. هنری که شاید بگید به شدت ریاضی است، اما باید بگویم که در قلب این علم، هنری تپنده وجود دارد که شاهکار ها را می آفریند.
خوب ببینید، معماری در ایران چگونه است؟
معماری های اصیل ایرانی در دوره هخامنشی حالتی بزرگ و عظیم دارد ولی بیشتر در طول است و کنگره ها وظیفه ی عظمت دهی به کاخ را دارند. و اصولا سقف هایی ساده دارد، برعکس معماری یونان. همین نکته در معماری های پس از اسلام هم تکرار شده است، فقط یه گنبد اضافه شده است.
البته در معماری پس از اسلام رنگ ها به شدت حالتی مهم پیدا کرده اند. در واقع این شیشه کاری های جدید حالتی رنگی و عجیب به خانه ها داده اند. شما تابلو های نئون را در فیلم های خارجی دیده اید؟ این شیشه های رنگی خیلی شبیهشان هستند ولی حالاتی متفاوت دارند!
تابلو ها و نور های نئون در فیلم های غربی اصولا نماد هایی برای نشان دادن دوران مدرن استفاده میشود. دورانی که پر شده است از صنعت و شهر و نور نئون. ولی در اینجا این نور ها فضایی عرفانی دارند.
اما در غرب قضیه فرق میکند، آنها ساختمان هایی تا بلندای آسمان میسازند، گویی ستون های خلقتند.
ولی در ایران وضعیت فرق دارد.
پس فضاها در ایران حالاتی عرفانی و معنوی بیشتر دراد، تا یک دنیای صنعتی.(البته نمیگویم فضایتان این نباشد، ولی فضای ایرانی اصولا این شکلی است.)
مورد چهارم: فانتزی آیا اصلا در هنر ایرانی وجود دارد؟
در واقع باید بگویم بله! فانتزی نه تنها در هنر ایرانی وجود دارد، بلکه در قسمت هایی نیز حضوری به شدت پررنگ دارد.
شما نقاشی های مینیاتوری ایران را ببینید، اصلا در اینترنت سرچ کنید نقاشی های مینیاتوری، اثراتی برای شما می آورد که شما را یقینا به حیرت می اندازد.
البته برعکس غرب ما فانتزی هایمان پر از هیولا ها و کابوس ها نیست بلکه پر است عجایبی از طبیعت که به شکلی زیبا و حالتی معجزه وار و مالیخولیایی شما را به اعجاب در می آورد. البته آرامش بخش هم نیز هست، چرا؟ برای اینکه رنگ آبی استفاده شده به شدت زیاد است و مانند نور است، برای همین آرامش بخش است.
ولی خوب نقشی های غربی را ببینید. یکی داره جیغ میکشه، اون یکی رنگاش ریخته بهم، اون یکی سراسر نا امیدیه.
پس خوب فانتزی در ایران به شکلی ظریف، خیالپردازانه و مانند شعر است.
مورد پنجم: شخصیت زن در داستان پردازی ها چگونه است؟
خوب شخصیت زن در ایران اصولا خوب هم شکل بدنی معینی دارد و هم شخصیت خاص خودش.
در واقع برعکس آثار مثلا خفن غرب (وجدانا کجای شخصیت یک فاحشه جذابیت خاص داستانی و شخصیت پردازی دارد؟ یا اینکه چرا من باید برای درک شخصیت مرد داستان صحنه های مستهجن وی را ببینم؟ ) زن ایرانی پاکدامن است و عزت و غرور خود را حفظ میکند. اگرچه در جاهایی حالات جنگی نیز میگیرد ولی باز هم ثابت است.
به شخصیت گردآفرید در شاهنامه توجه کنید.
این شخصیت به شدت جنگجواست ولی خودش را نشان نمیدهد، مگر در زمانی که مجبور باشد. وی با بی باکی میجنگد و مشکلی ندارد.
در حالی که اصولا در غرب زن در نقش یک فاحشه، آلت دست مردان و در داستان هایی که در نقش اکشن هستند. به سان وحشی ها میمانند نه زن های عزت. اصولا هم البته فیلم هایی که این شکلی هستند آشغال هستند. البته دوستان دیگر از من بهتر این مسئله را بلدند.
البته در شخصیت های منفی، زیبا رویی نیز هست. به عنوان مثال در هفت خان رستم ما شاهد یک نمونه بودیم.
مورد ششم: شخصیت پردازی مرد باید چگونه باشد؟
خوب در داستان های ایرانی اصولا مرد های خوب قصه، عیّار هستند. یعنی جوانمردان و کسانی که کار خوب میکنند و راه حق را جلو میروند. اصولا از ادب زیادی بهره میبرند و صد البته هیکل درشتی دارند و در جنگاوری دستی دارند.(نه قاعدتا شش تکه و فول پک.)
به عنوان مثال: سمک عیار، رستم، اسفندیار، سهراب.
در پایان باید بگویم که ببخشید اینقدر بد نوشتم.
در ضمن من فقط نظرم را دادم که قطعا پر ز غلط است، امیدوارم راهنماییم کنید.
همچنین من اصلا نظرم را به کسی تحمیل نمیکنم و این تنها نظر من است. و هرکس خواست طرفش باشد، خواست نباشد. من خودم شاید اصلا بهشان عمل نکنم.
یا علی

طبق روال معمول هر شب داشتم برای خواب آماده میشدم که گفتم یه سری به این سایت و این تاپیک مخصوصن بزنم ببینم دوستان پروفسور و دانشمندم چی دارن در مورد بومی نویسی بگن، کمی از نطق هاشون رو بخونم و اگر به مذاقم خوشم نیومد ازش بگذرم ولی خوب از این یکی نمیشد گذشت...

اول اینکه عزیزه دلم شما اگر سواد نداری بیخود می کنی که میای اینجا و نطق می کنی! اونم در مورد یک موضوع ادبی مثل نویسندگی، فانتزی نویسی و بومی نویسی! همین امثال شما هستن که چهار چوب واسه افکار ساختن! همین امثال بی سوادهایی مثل شما هستن که حصار ساختن برای افکار ما نویسنده های بینوایی که تو این مملکت داریم زندگی می کنیم و سعی داریم یه چیز تازه خلق کنیم!
یا واقعن نمی دونی و نمی بینی و سرت رو توی برف فرو کردی یا اینکه داری بازی در میاری و قانون می سازی واسه من ایرانیِ نویسنده! بیاین برین و سربزنین به سایت هایی مثل wattpad, archive of our own, fanfiction.net هنر نویسندگی واقعی رو از همین غربی های وحشیِ بی تمدنِ بی فرهنگ یاد بگیرین که چطور آزادانه فکر می کنن و اون چیزی که به ذهنشون می رسه و به بهترین و زیباترین شکل ممکن روی کاغذ میارن. یکی از دلایلی که دیگه تو سایت های نویسندگی ایرانی نمیام و یا فارسی زیاد نمی نویسم همین شماهایید! کم سواد و پر مدعا! به من نویسنده نطق می کنین که چه بنویسم بهتره! شخصیتم رو چطوری شکل بدم با اصول ذهنی شما می خوره! در حالیکه ذهن یه نویسنده باید مثل یه پرنده باشه باید تا بالای آسمان خیال بره و دورذهن ترین چیزهای ممکن رو به تصویر بکشه!

من بعید می دونم شما حتی با فرهنگ و هنر کشور خودت آشنا باشی! حتی با جامعه ی خودت و اون چیزی که بین مردم عادی و نه دولت به گفته ی خودت می گذره آشنا باشی! چند سال داری؟ با چه گروهی از مردم تا حالا ارتباط داشتی ؟ با چند نفر از طبقات مختلف حرف زدی ؟ درد دلشون رو شنیدی؟ عقایدشون باورهاشون آرزوها و حرف هاشون رو گوش کردی؟ برای همین حرفهاست که فانتزی تو کشور ما داره نابود میشه! و البته شده! چون اگر با یه نفر از آرزوهاش حرف بزنی پوزخند تلخی می زنه و از کنارت رد میشه! یا آرزویی نداره یا از ترس مسخره شدن لب هاش به هم دوخته شده!

از موسیقی میگی. بگو ببینم تا حالا چند سبک موسیقی غرب رو خوب گوش کردی؟ اصلن چیزی در مورد راک و متال می دونی ؟ یا نه فقط تو گوشت خوندن اینا یه سری موسیقی برای شیطان پرستاس که می خواد ذهن جوونا رو مسموم کنه! آیا می دونی تک تک لیریک های نوشته شده در آهنگ ها چه چیزی رو می خواد عنوان کنه ؟ آزادی اندیشه! آزادی خیال! چیزی که من تو شما یکی نمی بینم! از نقاشی ها چطور؟

مالیخولیایی؟! بیخود نبود که می گفتن کم سوادها از بی سواد ها خطرناک ترند! حداقل یه بی سواد نمی دونه مالیخولیا چیه ازش هم استفاده نمی کنه! یه کم سواد یه جایی این کلمه رو شنیده و حالا اینجا استفاده می کنه! هه آدم نمی دونه بخنده یا افسوس بخوره.

مالیخولیا یا سودازدگی : نوعی افسردگی همراه با بی لذتی نسبت به هر چیزی و اختلالات روانی همچون بی اشتهایی همراه است.

کجای یک داستان زیبای فانتزی غربی قهرمان داستان فاحشه بوده ؟ کتنیس اوردین رو مثال می زنم از کتاب هانگر گیمز! هرمیون رو مثال می زنم از کتاب هری پاتر کدوم یکیشون فاحشه بودن ؟ هر دو قهرمان بودن، هر دو باهوش بودن و هر دو مبارزه کردن و البته مردانی هم عاشقشون شدن. توی داستان های ایرانی برات گردآفرین رو مثال می زنم! احتمالن نمی شناسیش ولی باید بگم گردآفرین شاه دختی بود که در لباس مردانه با سهراب جنگید و وقتی کلاه خود از سرش برداشت سهراب با دیدن موهای مشکی و بلندش به وجد اومد.

ختم کلام اینو میگم تا وقتی ما ایرانی ها جلوی پرواز فکرمون رو میگیریم نمی تونیم فانتزی بنویسیم. سری بازی های فاینال فانتزی رو دیدی ؟ بعید می دونم. نویسنده و کارگردانش تتسویا نومورا ژاپنیه اما از استفاده از المان های غرب هم تو داستانش کم استفاده نکرده! برو ببین چطور تو رو به نهایت خیال و زیبایی می بره. از رنگ های متنوع و داستان های حماسی غرب و شرق گرفته تا کاراکترهای متنوع و مختلف با لباس ها و خلقیات متفاوت.

راستش چرندیات پستت از حوصله ی من خارج بود! تا وقتی این مسائل تو این تاپیکه مطرحه و یک نفر برای نویسنده می خواد چهار چوب تعیین کنه هم دیگه پستی اینجا نمی زارم! فقط اینو میگم فانتزی نویسی چه بومی چه غیر بومی نیاز به ذهن پرنده داره! ذهنی که بیاد و تو فضای ایران باستان کشتی ها و ارابه های پرنده بزاره! برای قصرهایی که سر به فلک کشیده و میون ابرها لانه کردن، آسانسورهایی از طلا و جواهرات کار بزاره و از این قبیل...


   
ida7lee2, mahshid2019, lord.1711712 and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
 

متن متن دوست عزيزم almatra عزيز و نظر دوستان Hermit و Harir-Silk
و Lady Rain را خواندم
خب اول از همه اين لحن تند منتقدين گرانقدر را درك نمي كنم خب اين نظر شخصي نويسنده متنه و وقتي داريم از ازادي انديشه حرف ميزنيم اين بنده خدا هم ازاده حرف بزنه فقط حرفهاي موافق را شنيدن خوب نيست، گذريم..
بايد اعتراف كنم من با يك چهارم از مطالب گفته شده موافقم و قبولش دارم.
متاسفانه امروزه در بيشتر فيلم هاي غربي از زنان چهره اي جنسي به نمايش گذاشته ميشه البته اين موضوع در فيلم ها بيشتر صدق مي كنه ، در كتاب ها هم خب ببين وقتي فرهنگ و ذهنيت مردم متفاوته نبايد انتظار رعايت خيلي از مسائل را داشته باشي،‌يك نويسنده غربي نياز جنسي را يك نياز طبيعي ميدانه كه خب تو داستانش هم مياره ولي يك نويسنده ايراني به علت عرف ،‌حيا و شرم سعي مي كنه ازش بگذره، همين .
در كتاب گروه سني رعايت ميشه. نميشه گفت شخصيت ها فاحشه هستند، در فرهنگ غرب يك دختر و پسر وقتي دوست هستند روابطي هم دارند اما ان دختر فاحشه نيست، مفهوم اين كلمه با چيزي كه در ذهن وجود داره خيلي متفاوته.
البته با توجه به مثال هاي سنتي مانند شاهنامه كه ميزدي بهتر بود به ادبيات كهن غرب اشاره مي كردي كه ان هم تقربا مثل ايراني هاست و بايد قبول كرد در انها شخصيت هاي زن برده هاي جنسي نيستند. حيا و شرم درونش رعايت شده.
البته نوع نوشتن داستان هاي ايراني و خارجي تقيبا يكجوره اينم به خاطر ادبيات و استقبال خوانندنگان از متنه يعني اول يه فضا ايجاد مي كنند كه در ذهن جا بگيره بعدش ميرن سراغ متن،‌اين در فيلم ها هم صادقه ديگه ايراني و خارجي نداره.
سبك موسيقي غربي البته يك سريهاشون نميشه گفت وحشيانه ولي تنده كه خب در ايران هم هست،‌راك و متال و رپ فقط در غرب نيست،‌سبك هاي موسيقيايي هستند البته در موسيقي سنتي ايران نمونه اش موجود نيست و اين سبك ها حتي در موسيقي سنتي غربي هم جا نداره! جديدن و در ايران هم استفاده ميشن.
البته فكر كنم بيشتر شما خواستگاه را مد نظر داشتي كه در اين صورت بله اين ها زاده تفكرات غربي هستند.

در اخر باز هم ميگم احساس مي كنم بيشتر به داستان نويسي بومي سنتي اشاره داشتيد يا داستان نويسي نوين.

متن جالبي بود،‌ممنون.


   
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1002
 

*HoSsEiN*;19734:
متن متن دوست عزيزم @almatra عزيز و نظر دوستان @Hermit و Harir-Silk
و @Lady Rain را خواندم
خب اول از همه اين لحن تند منتقدين گرانقدر را درك نمي كنم خب اين نظر شخصي نويسنده متنه و وقتي داريم از ازادي انديشه حرف ميزنيم اين بنده خدا هم ازاده حرف بزنه فقط حرفهاي موافق را شنيدن خوب نيست، گذريم..
بايد اعتراف كنم من با يك چهارم از مطالب گفته شده موافقم و قبولش دارم.
متاسفانه امروزه در بيشتر فيلم هاي غربي از زنان چهره اي جنسي به نمايش گذاشته ميشه البته اين موضوع در فيلم ها بيشتر صدق مي كنه ، در كتاب ها هم خب ببين وقتي فرهنگ و ذهنيت مردم متفاوته نبايد انتظار رعايت خيلي از مسائل را داشته باشي،‌يك نويسنده غربي نياز جنسي را يك نياز طبيعي ميدانه كه خب تو داستانش هم مياره ولي يك نويسنده ايراني به علت عرف ،‌حيا و شرم سعي مي كنه ازش بگذره، همين .
در كتاب گروه سني رعايت ميشه. نميشه گفت شخصيت ها فاحشه هستند، در فرهنگ غرب يك دختر و پسر وقتي دوست هستند روابطي هم دارند اما ان دختر فاحشه نيست، مفهوم اين كلمه با چيزي كه در ذهن وجود داره خيلي متفاوته.
البته با توجه به مثال هاي سنتي مانند شاهنامه كه ميزدي بهتر بود به ادبيات كهن غرب اشاره مي كردي كه ان هم تقربا مثل ايراني هاست و بايد قبول كرد در انها شخصيت هاي زن برده هاي جنسي نيستند. حيا و شرم درونش رعايت شده.
البته نوع نوشتن داستان هاي ايراني و خارجي تقيبا يكجوره اينم به خاطر ادبيات و استقبال خوانندنگان از متنه يعني اول يه فضا ايجاد مي كنند كه در ذهن جا بگيره بعدش ميرن سراغ متن،‌اين در فيلم ها هم صادقه ديگه ايراني و خارجي نداره.
سبك موسيقي غربي البته يك سريهاشون نميشه گفت وحشيانه ولي تنده كه خب در ايران هم هست،‌راك و متال و رپ فقط در غرب نيست،‌سبك هاي موسيقيايي هستند البته در موسيقي سنتي ايران نمونه اش موجود نيست و اين سبك ها حتي در موسيقي سنتي غربي هم جا نداره! جديدن و در ايران هم استفاده ميشن.
البته فكر كنم بيشتر شما خواستگاه را مد نظر داشتي كه در اين صورت بله اين ها زاده تفكرات غربي هستند.

در اخر باز هم ميگم احساس مي كنم بيشتر به داستان نويسي بومي سنتي اشاره داشتيد يا داستان نويسي نوين.

متن جالبي بود،‌ممنون.

من نگفتم فرد آزاد نیست حرفشو بزنه، فقط نقدی بود بر متنی که گذاشت و به عنوان داستان بومی، یک سری از نکاتی که در داستان های کهن گفته شد رو به عنوان اصول داستان نویسی گفت که به نظرم غلطه.
و این اصولی باشه که رعایت نکردنش باعث میشه داستان ما از بومی بودن در بیاد ... واقعا نمیدونم چی بگم.
همونطور که LadyRain گفتن نویسنده نباید ذهنش رو محدود کنه.
مساله ی دیگه ای که در این متن بود لحن یک طرفه ی نویسنده و تعصبی بودنش بود، که پیشنهاد میدم به ایشون که یکم با دید بازتر نگاه کنن به مسایل و حرف هاشون یکم منطقی تر باشه، همه ی فرهنگ و موسیقی و هنر غرب رو پایین تر از فرهنگ و موسیقی و هنر ما نبینن. زمانی که یه فرد میخواد متن این چنینی بزاره که درمورد مطلبی توضیح بده باید به عنوان فردی خارج از هردو طرف نگاه کنه, با رعایت انصاف متنشو بنویسه، نه با این لحن. این یک جانبه نگری ها باعث میشه حتی اگه توی متن نکات خوبی هم باشه دیده نشه یا رد بشه.
و من با آزاد اندیشی مشکلی ندارم 🙂 خیلی هم طرفدارشم، ولی مخالفت هم باید آزاد باشه. من مخالف این متنم و گفتم دیگه 🙂 اینم جزو آزادیه بیانه


   
ida7lee2 and R-MAMmad reacted
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
 

اول از همه باید بم که
غلط کردم! غلط کردم! بیجا کردم راجع به فانتزی نظر دادم! غلط کردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

Harir-Silk;19727:
دوست عزیز، از نظر من نظر شما فوق العاده متعصبانه و پر از جانب گیری های بی مورد و بی منبعه. شما سلیقه خودت و دیده های پر از جهت گیری های شخصیت رو آوردی اینجا نوشتی.
وگرنه موسیقی های وحشیانه؟ نقاشی های وحشیانه؟ کاری به این نداریم که موسیقی و نقاشی های ایرانی زیبا و آرامش دهنده هستن، که مسلما بعضی هاشون هستن و نه همشون! شما بهم بگو اینکه یه سبک خاص از موسیقی شلوغ و پر سر و صدا هستش دلیل میشه کل موسیقی اون فرهنگ رو «وحشیانه» دونست؟ من به شخصه طرفدار سبک راک یا هوی متال نیستم ولی اونم یه سبکی از موسیقیه. و چندین و چندین سبک موسیقی پرآرامش، جذاب، ملایم و زیبا وجود داره! با این حرف شما بتهوون و موتزارت اگه زنده بودن خودکشی می کردن! و من واقعا دوست دارم بدونم شما بر چه اساسی همچین حرفی زدید؟
و نقاشی ها! خوشحال می شم اگه بهم بگین تا به حال نقاشی اروپایی چندتا دیدین؟ از ساده ترین و شناخته شده ترین نقاشی ها اسم می برم. مونا لیزا چیز وحشتناک یا وحشیانه ای داره؟ یا آثار ون گوگ... دوست عزیز، احتمالا شما فقط یک سری نقاشی های سبک گوتیک رو دیدید. و این سبک یه سبک از چندین و چندین سبک موجوددر نقاشی غربی هست.
و مورد بعدی. متوجه نمی شم، از نظر شما تمام زن های داستان فانتزی غربی خراب و فاحشه هستند؟ البته من تا حدی قبول دارم. متوجه اصرار نویسنده ها برای خلق صحنه های زننده نمی شم. اما خوبه که ببینیدريال تمام ویژگی های مثبت یک زن در اون مورد خلاصه نمیشه وانسان میتونه موازی با اون، انسانی باشه که ویژگی های خوبی هم داشته باشه.
و از نظر من شخصیت های مرد داستان ها در درجه اول باید مردانگی، انسانیت و اخلاق قابل ستایش داشته باشند و اینکه چهارشونه یا قوی هیکل و پهلوون باشه یه فاکتور نیست. قهرمان ها لازم نیست همه چیز تموم باشن!

خیلی ممنون از نقدتون و باید بگم که ممنونم اشتباهات شدید من رو بهمن یادآوری کردید.
ولی خوب اینو بدونید که من خودم خیلی راک گوش میدم، عاشق متالم و به شدت علاقه ی زیادی به سبک دارم! ولی نمیتونم از اشکالاتی که راک دارد، بگذرم.من عاشق سبک تهاجمی راک هستم، ولی بینی و بین الله از نظر من سبک بلک متال انسانی نیست! واقعا!
آن فریاد ها، آن موسیقی تند. انسان اصلا نابود میشه!(اینو کسی میگه که در بدترین حالت تجربه ی مشابه داشته است.)
این ایراد نیست؟ من نمیگم نظر شما غلطه. ولی سبک راک به شدت خوب هم نیست. با توجه به اینکه من طرفدارشم.
در ضمن در مورد شخصیت زن. من آثار درجه دو و سه ی غربی را نمیگویم. من نشستم و آثار برتر رو خوندم و میتونم بگم به شدت در این داستان شخصیت زن نابود شده بود. به حدی که من شخصا از گفتن آن معذبم. صحناتی در آن آثار مثلا برتر دیدم که به شدت سخیف و مستهجن بودند.
در یک کمیکی که از شخصیت محبوب من بود که به شدت رویش تعصب داشتم، صحنات بی پروای جنسی به شدت درش زیاد بود. این شد داستان پردازی یا فیلم پ؟ شخصیت شد یا جذبه ی جنسی؟
من باید بگم که خیلی از نظراتتان ممنونم و بیاد بگم که اگر ناراحتتان کردم شرمندم. من اصال فکر نمیکردم اینقدر بازخورد ها شدید باشد.

Hermit;19730:
چیزی که من در این متن به عنوان دیدگاه نویسنده خواندم این بود: من از غربی ها متنفرم اونها غیر اینکه بی فرهنگ و بی تمدن هستن، آثار مزخرفی دارن و هیچی سرشون نمیشه، در عوض ما همه چی داریم، هم برترین موسیقی رو داریم، هم برترین نقاشهارو و در هر هنر و یا هر چیز دیگه.
شاید نظر خود نویسنده ی متن این نباشه ولی نحوه ی بیانش این طور بود.

نظر شخصی من اینه که این متن به شدت با تعصب، پیش داوری و بدون رعایت هیچ انصافی نوشته شده.
لحظه ای به این میزان از آثار غربی نگاه کنید. آیا تنوع و تعدد تفکر باعث جذابیت نمیشود؟ آیا همه ی داستان هایی که بومی هستند باید از تفکر ایرانی استفاده کنند؟ انسجام فکری پشت کتاب ها؟ یعنی در داستان های غربی این را نداریم و مختص ایرانیان است؟

"در واقع ربطش این است که در این هنر ایرانی، مقدار زیادی از زمان به فضا سازی کار اختصاص داده میشود!"
شما بطور واضح دارید میگویید که این فضا سازی ویژگی خاص سبک ایرانی است. یعنی در این سبک های غربی نیست که به عنوان سبک ایرانی از آن یاد کردید. و من نمیدانم چه بگویم.

"پس در داستان ایرانی اصولا زمان زیادی را حدود 4دهم داستان و پیرنگ را به فضا سازی، دو دهم را به اکشن فوقالعاده زیاد و نفس گیر و سپس 4دهم باقی مانده را به پایان و ایجاد تاثیر گذاری زیاد ادامه میدهد."
یاورم هم نمیشود. وقتی شما اینطور بیان میکنید یعنی هرچیزی جز این غیر قابل قبول است. یعنی بجز این چیدمانی که شما گفتید هیچ چیدمانی نیست که داستان را ایرانی کند. آیا برای بومی نوشتن باید تنها ازین روش استفاده کنیم؟

"ولی فضای ایرانی اصولا این شکلی است."
باز هم باید بگویم که مخالفم.

"ولی خوب نقشی های غربی را ببینید. یکی داره جیغ میکشه، اون یکی رنگاش ریخته بهم، اون یکی سراسر نا امیدیه."
در متنتون طوری میگین که انگار آثار هنری غرب ارزشی ندارن و وحشی و احمقانه هستن بدرد نمیخورن، درحالی که این اوج هنر غربیهنمایش احساسات به صورت خالص
در فرهنگ ما احساسات پوشیده هستن. اما در فرهنگ غربی احساسات نمایش داده میشن. این یه ویژگی بد برای ما یا غرب نیست، اما لحن متنتون طور دیگه ایه.


شما تنها یک نوع تیپ شخصیتی را به عنوان مرد ایرانی توصیف کردین. و آیا واقعا باید موقع بومی نویسی از تیپ شخصیتی اسفندیار و رستم استفاده کرد؟ همیشه؟ آیا تنها با شخصیت هایی پهلوان و بقول شما کسانی که سیکس پک دارند میتوان بومی نوشت؟
ما میخواهیم فانتزی مدرن ایرانی بنویسیم، نه نمونه ای از مدل باستانی آن.
و واقعا اگر فکر میکنید در داستان های غربی زن فاحشه وار توصیف شده، قطعا باید تجدید نظری در کتاب هایی که مطالعه میکنید داشته باشید.

در نهایت متن قابل تاملی بود. عناصری که نام بردید از عناصر ادبیات کهن بودند، و اگر اینقدر تعصبی و یک طرفه نوشته نمیشد نکات جالبی در آن دیده میشد. در متن های بعدی سعی کنید مثالهایی از آثار غربی که نقد میکنید بزنید و اینگونه کلی گویی نکنید. آثار غربی بسیار گستره تر از چیزهایی که گفتید هستند.
موفق باشید

ممنون مرتضی از نظرت
دفعه بعد خواهشا بولد نکن که انصافا فکر کردم خیلی عصبانی هستی!
خوب راستش تو واقعا داری راست میگی و ایراداتی که گفتی واقعا وجود داشت. اما من داشتم ترکیب معین هنر ایرانی رو میگفتم و نمیگفتم که آثار غرب بی ارزشند(یا دسته ای از آنها.)
البته در مورد ریتم من منبع و جامعه ی تحقیقیم برای ریتم موسیقی ایرانی بود و خوب همه باهاش آشناییم که چقدر کنده.(و برای خیلی ها لذت بخش)

Lady Rain;19733:
طبق روال معمول هر شب داشتم برای خواب آماده میشدم که گفتم یه سری به این سایت و این تاپیک مخصوصن بزنم ببینم دوستان پروفسور و دانشمندم چی دارن در مورد بومی نویسی بگن، کمی از نطق هاشون رو بخونم و اگر به مذاقم خوشم نیومد ازش بگذرم ولی خوب از این یکی نمیشد گذشت...

اول اینکه عزیزه دلم شما اگر سواد نداری بیخود می کنی که میای اینجا و نطق می کنی! اونم در مورد یک موضوع ادبی مثل نویسندگی، فانتزی نویسی و بومی نویسی! همین امثال شما هستن که چهار چوب واسه افکار ساختن! همین امثال بی سوادهایی مثل شما هستن که حصار ساختن برای افکار ما نویسنده های بینوایی که تو این مملکت داریم زندگی می کنیم و سعی داریم یه چیز تازه خلق کنیم!

در بی سوادی من شکی نیست. بی شوخی میگم و کاملا جدی هستم.

یا واقعن نمی دونی و نمی بینی و سرت رو توی برف فرو کردی یا اینکه داری بازی در میاری و قانون می سازی واسه من ایرانیِ نویسنده! بیاین برین و سربزنین به سایت هایی مثل wattpad, archive of our own, fanfiction.net هنر نویسندگی واقعی رو از همین غربی های وحشیِ بی تمدنِ بی فرهنگ یاد بگیرین که چطور آزادانه فکر می کنن و اون چیزی که به ذهنشون می رسه و به بهترین و زیباترین شکل ممکن روی کاغذ میارن. یکی از دلایلی که دیگه تو سایت های نویسندگی ایرانی نمیام و یا فارسی زیاد نمی نویسم همین شماهایید! کم سواد و پر مدعا! به من نویسنده نطق می کنین که چه بنویسم بهتره! شخصیتم رو چطوری شکل بدم با اصول ذهنی شما می خوره! در حالیکه ذهن یه نویسنده باید مثل یه پرنده باشه باید تا بالای آسمان خیال بره و دورذهن ترین چیزهای ممکن رو به تصویر بکشه!

همچنین من اصلا نظرم را به کسی تحمیل نمیکنم و این تنها نظر من است. و هرکس خواست طرفش باشد، خواست نباشد. من خودم شاید اصلا بهشان عمل نکنم.
من این رو هم گفتم، ولی خوب انگار خیلی خشن نوشته بودم.
ولی خوب ازم من نظر شخصیم رو گفتم و اگر ناراحت شدید شرمنده.

من بعید می دونم شما حتی با فرهنگ و هنر کشور خودت آشنا باشی! حتی با جامعه ی خودت و اون چیزی که بین مردم عادی و نه دولت به گفته ی خودت می گذره آشنا باشی! چند سال داری؟ با چه گروهی از مردم تا حالا ارتباط داشتی ؟ با چند نفر از طبقات مختلف حرف زدی ؟ درد دلشون رو شنیدی؟ عقایدشون باورهاشون آرزوها و حرف هاشون رو گوش کردی؟ برای همین حرفهاست که فانتزی تو کشور ما داره نابود میشه! و البته شده! چون اگر با یه نفر از آرزوهاش حرف بزنی پوزخند تلخی می زنه و از کنارت رد میشه! یا آرزویی نداره یا از ترس مسخره شدن لب هاش به هم دوخته شده!

من شانزده سال حدودا سن دارم، و خیلی بی تجربم ولی نمیتونم بگم مردم جامعم رو ندیدم. سوار مترو میشم و قیافه های خسته رو میبینم، میروم به ..... و ..... باز هم چهره های خسته میبینم. رفیق هایی رو میشناسم که میتونم بگم در شرایط و بحران های روحی زیاد به سر میبرند.

از موسیقی میگی. بگو ببینم تا حالا چند سبک موسیقی غرب رو خوب گوش کردی؟ اصلن چیزی در مورد راک و متال می دونی ؟ یا نه فقط تو گوشت خوندن اینا یه سری موسیقی برای شیطان پرستاس که می خواد ذهن جوونا رو مسموم کنه! آیا می دونی تک تک لیریک های نوشته شده در آهنگ ها چه چیزی رو می خواد عنوان کنه ؟ آزادی اندیشه! آزادی خیال! چیزی که من تو شما یکی نمی بینم! از نقاشی ها چطور؟

بله، من موسیقی راک به شدت گوش میدم و طرفدار اون هستم و ازش دفاع میکنم و چیز هایی که شما میگید رو هم امثالش رو شنیدم و باید بگم زیبا هستند. من برای این موسیقی ایرانی رو مثال زدم که بحث از بومی نویسی بود، و همونطور که گفتم،من منبع و جامعه ی تحقیقیم موسیقی ایرانی بود.

مالیخولیایی؟! بیخود نبود که می گفتن کم سوادها از بی سواد ها خطرناک ترند! حداقل یه بی سواد نمی دونه مالیخولیا چیه ازش هم استفاده نمی کنه! یه کم سواد یه جایی این کلمه رو شنیده و حالا اینجا استفاده می کنه! هه آدم نمی دونه بخنده یا افسوس بخوره.

بله من بیسوادم.

مالیخولیا یا سودازدگی : نوعی افسردگی همراه با بی لذتی نسبت به هر چیزی و اختلالات روانی همچون بی اشتهایی همراه است.

کجای یک داستان زیبای فانتزی غربی قهرمان داستان فاحشه بوده ؟ کتنیس اوردین رو مثال می زنم از کتاب هانگر گیمز! هرمیون رو مثال می زنم از کتاب هری پاتر کدوم یکیشون فاحشه بودن ؟ هر دو قهرمان بودن، هر دو باهوش بودن و هر دو مبارزه کردن و البته مردانی هم عاشقشون شدن. توی داستان های ایرانی برات گردآفرین رو مثال می زنم! احتمالن نمی شناسیش ولی باید بگم گردآفرین شاه دختی بود که در لباس مردانه با سهراب جنگید و وقتی کلاه خود از سرش برداشت سهراب با دیدن موهای مشکی و بلندش به وجد اومد.

من برای اینکه نمیخوام بقیه به اشتباهم دچار شن، اون شخصیت های زن و اون صحنات رکیک رو نام نمیبرم. که جزو آثار برتر غرب بودند.

ختم کلام اینو میگم تا وقتی ما ایرانی ها جلوی پرواز فکرمون رو میگیریم نمی تونیم فانتزی بنویسیم. سری بازی های فاینال فانتزی رو دیدی ؟ بعید می دونم. نویسنده و کارگردانش تتسویا نومورا ژاپنیه اما از استفاده از المان های غرب هم تو داستانش کم استفاده نکرده! برو ببین چطور تو رو به نهایت خیال و زیبایی می بره. از رنگ های متنوع و داستان های حماسی غرب و شرق گرفته تا کاراکترهای متنوع و مختلف با لباس ها و خلقیات متفاوت.

راستش چرندیات پستت از حوصله ی من خارج بود! تا وقتی این مسائل تو این تاپیکه مطرحه و یک نفر برای نویسنده می خواد چهار چوب تعیین کنه هم دیگه پستی اینجا نمی زارم! فقط اینو میگم فانتزی نویسی چه بومی چه غیر بومی نیاز به ذهن پرنده داره! ذهنی که بیاد و تو فضای ایران باستان کشتی ها و ارابه های پرنده بزاره! برای قصرهایی که سر به فلک کشیده و میون ابرها لانه کردن، آسانسورهایی از طلا و جواهرات کار بزاره و از این قبیل...

خوب باید بگم با بیشتر حرفاتون موافقم. ولی دو نکته:
1-من داشتم راجع به بومی نویسی میگفتم و واقعا نمیخواستم نظراتم اینقدر وحشتناک باشند و صد البته پر تعصب.
2-بذارید کمیم من بگم.
من از غرب خیلی خوردم. اینقدری که فکر نکنم کسی خورده باشه.
تا حالا در ذهن یک ماتریالیسم و یا ماده گرا(برای سواد کم خودم عرض میکنم) بودید. من نسبتا بودم و باید بگم که وحشتناکه، خالی پوچ و به درد نخور. این را کسی میگوید که دقیقا در لبه و مرز ماتریالیسم بود کسی که میفهمد در ان دنیای پوچ چه میگذردف دنیایی مجنون و دیوانه.
و این تفکر مریض الان توی ذهن همشهری های من هست، هرجا میرم شبیهش رو میبینم، اون برهان لعنتی رو میبینم، مغز خورده شده ی مردممم رو میبینم. مردمی که خوب انگار کمی از یک طرف زده شدند، که البته کمی هم تقصیر خود آن طرف است که مردم ازشان زده شدند.
بذارید کمی بگم از بدبختی هایی که غرب سرم اورد.
نشستم و دیدم که رفیقم داره از خود ارضاییش اعتراف میکنه. چیزی که ترکش براش سخته، چیزی که زندگیش رو به جهنم براش تبدیل کرده.
بذارید از اون رفیقی بگم که زندگیش نابود شد به خاطر غرب.
شما فکر نکنم دیده باشید خود ارضایی چیه، خود ارضایی درد نصف پسرای هم نسل منه. باور کنید از اعتیاد بدتره، خیلی بدتر! غیرت پسر میره، دیگه نمیتونه کار کنهف مدام در ترسهف اخلاق براش معنی نداره و مدام در افسردگیه. این تقصیر منه یا تقصیر غرب؟
و گرنه من که نمیخواستم پای فیلم پورن و مستهجن به زندگیمون باز شه. من نمیخواستم جوونم فیلمای جانی سینس و آلکسیس تگزاس رو ببینه، من که نمیخواستم توی محل نزدیکمون یه پسر و یه دختر بیان وسط عموم ..... .
من که نمیخواستم رفیقم رو در حالی ببینم که میخواد خودکشی کنه.
من که نمیخواستم پسر ایرانی من مغزش از فکر خالی بشه.
من که نمیخواستم صورت مردمم رو در حالی ببینم که غمگینه و بی امید.
من که نمیخواستم زن هم میهن من واسه تف تومن پول خودفروشی کنه.
به نظرتون کار منه؟
اگر کار منه باشه، میگم غلط کردم، میگم ببخشید، میگم ببخشید که باعثشون شدم، میگم ببخشید که رفیقامو نابود کردم. ببخشید که زدم نابودشون کردم، اخلاقشون رو کشتم، ببخشید که من بودم ایران رو نابود کردم.
تقصیر منه.
تقصیر منه
تقصیر من
من
من
و
من.
ببخشید اگر ناراختتون کردم.
شرمنده یاعلی


   
*HoSsEiN* reacted
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 547
 

almatra;19744:

خوب باید بگم با بیشتر حرفاتون موافقم. ولی دو نکته:
1-من داشتم راجع به بومی نویسی میگفتم و واقعا نمیخواستم نظراتم اینقدر وحشتناک باشند و صد البته پر تعصب.
2-بذارید کمیم من بگم.
من از غرب خیلی خوردم. اینقدری که فکر نکنم کسی خورده باشه.
تا حالا در ذهن یک ماتریالیسم و یا ماده گرا(برای سواد کم خودم عرض میکنم) بودید. من نسبتا بودم و باید بگم که وحشتناکه، خالی پوچ و به درد نخور. این را کسی میگوید که دقیقا در لبه و مرز ماتریالیسم بود کسی که میفهمد در ان دنیای پوچ چه میگذردف دنیایی مجنون و دیوانه.
و این تفکر مریض الان توی ذهن همشهری های من هست، هرجا میرم شبیهش رو میبینم، اون برهان لعنتی رو میبینم، مغز خورده شده ی مردممم رو میبینم. مردمی که خوب انگار کمی از یک طرف زده شدند، که البته کمی هم تقصیر خود آن طرف است که مردم ازشان زده شدند.
بذارید کمی بگم از بدبختی هایی که غرب سرم اورد.
نشستم و دیدم که رفیقم داره از خود ارضاییش اعتراف میکنه. چیزی که ترکش براش سخته، چیزی که زندگیش رو به جهنم براش تبدیل کرده.
بذارید از اون رفیقی بگم که زندگیش نابود شد به خاطر غرب.
شما فکر نکنم دیده باشید خود ارضایی چیه، خود ارضایی درد نصف پسرای هم نسل منه. باور کنید از اعتیاد بدتره، خیلی بدتر! غیرت پسر میره، دیگه نمیتونه کار کنهف مدام در ترسهف اخلاق براش معنی نداره و مدام در افسردگیه. این تقصیر منه یا تقصیر غرب؟
و گرنه من که نمیخواستم پای فیلم پورن و مستهجن به زندگیمون باز شه. من نمیخواستم جوونم فیلمای جانی سینس و آلکسیس تگزاس رو ببینه، من که نمیخواستم توی محل نزدیکمون یه پسر و یه دختر بیان وسط عموم ..... .
من که نمیخواستم رفیقم رو در حالی ببینم که میخواد خودکشی کنه.
من که نمیخواستم پسر ایرانی من مغزش از فکر خالی بشه.
من که نمیخواستم صورت مردمم رو در حالی ببینم که غمگینه و بی امید.
من که نمیخواستم زن هم میهن من واسه تف تومن پول خودفروشی کنه.
به نظرتون کار منه؟
اگر کار منه باشه، میگم غلط کردم، میگم ببخشید، میگم ببخشید که باعثشون شدم، میگم ببخشید که رفیقامو نابود کردم. ببخشید که زدم نابودشون کردم، اخلاقشون رو کشتم، ببخشید که من بودم ایران رو نابود کردم.
تقصیر منه.
تقصیر منه
تقصیر من
من
من
و
من.
ببخشید اگر ناراختتون کردم.
شرمنده یاعلی

عزیزم حرفات هیچ معنا و مفهومی نداره! اول از همه بهم نگفتی چند سالته ؟ این افکار مال سن 16-17 سالگیه بهش میگن دوران بلوغ و پیدا کردن راه زندگیت.

یکم فکر کن ببین چرا مردمت غمگینن ؟ چرا انقدر فساد تو مملکتت زیاده ؟ چرا ؟ بشین یه ساعت فقط راجع به این مسئله فکر کن و جامعه ت، محلت رو با دقت ببین بعد بیا بهم بگو آیا غرب مقصره؟ من نمی خوام بحث خطرناکی توی تاپیک راه بندازم اما دیگه اینو من و شما و همه می دونیم مقصرش کی هست؟ مقصرش خودمونیم که هر حرف و کلامی رو راحت می پذیریم و باور داریم.

اگر افسرده ایم! اگر فکر خودکشی تو ذهنمونه، اگر خسته ایم اگر masturbation می کنیم مقصرش غرب نیست مقصر فکر و مغز و ایمان خودمونه. مقصرش باورهای خودمون هست.

همونطور که گفتم شما احتمالن تو دوران بلوغی، دوستانت هم همینطور توصیه می کنم تو این دوران سرت خود رو با درس و چیزهای دیگه گرم کنی که کمتر به این مسائل فکر کنی. چون این دورانیه که همه چیز خیلی برات هات هست! و اینکه شما تو دوستات هم کمی تجدید نظر کن برای این سن من فیلم های پورن رو به شما پیشنهاد نمی کنم. البته برای هیچ سنی پیشنهاد نمی کنم مگر اینکه طرف بیماری جنسی داشته باشه. بیماریِ عصر جامعه ی ماست... نه جامعه ی غرب. چرا ؟ چون همه چیز اینجا به یه کلمه ختم میشه " نه " بیرون رفتن با دوستانت و خندیدن و شادی کردن : نه
آهنگ شاد گوش دادن و رقصیدن : نه
کنسرت و شادی بدون ترس : نه
خوندن کتابهای مختلف و تفکر سالم : نه
دیدن برنامه های مستند و خوندن فیلم نامه های بهترین آثار سینمایی : نه!
نه! نه! نه!

هر کس هر جای دنیا عقاید خاصی داره!باورهات رو سرچ کن باورهای غربی ها رو سرچ کن ( هر چند اینجا چیزی از حقیقت نصیبت نمیشه) و اون راهی که از نظر خودت هست رو دنبال کن به علاوه باور و ایمان به چیزی یک امر شخصیه یادت باشه نیازی نیست در مورد اعتقادات با کسی حرف بزنی. البته خب مردم ما عادت دارن همه چیز رو تبلیغ کنن! از اونجایی که همه ی ایرانی ها متخصص همه چیز تشریف دارن.

من دوستای زیادی دارم خارجی هستن و مدام هم با هم در ارتباطیم. دو سه نفرشون امریکایی هستن و یکی دوتاشون هم آلمانی و فرانسوی. از 16 سال هم هستن تا 25 سال. هیچکدومشون این بیماری ها رو ندارن. چرا درگیری های عقیدتی دارن ولی از اونجایی که اونجا آزادی هست همه نوع کتابی از قرآن تا تورات و انجیل گرفته تا عقایدی مثل اومانیسمی و مترالیسمی در اختیارشون هست که مطالعه کنن و راه درست رو انتخاب کنن. متأسفانه من و شما اینجا یه راه بیشتر نداشتیم برای همین توی نوجوانی به قولی اونطرفی ها confuse می شیم و نمی دونیم که چیکار کنیم و کجا بریم. اما مسائلی که ذکر کردی مشکل همه ی جوون ها نیست مشکل غرب هم نیست مشکل فساده و فساد غرب و شرق نمی شناسه. وقتی با خلقیات انسانیت آشنا شدی وقتی معنای انسان بودن رو شناختی می فهمی که چه راهی و چه کاری و چه چیزی درسته و چه چیز نادرست. اینقدرم توهم توطئه نداشته باش که غربی ها می خوان با هر فیلم و کتابی ذهن توی ایرانی رو مسموم کنن. اینطوریا نیست! ما ایرانی ها خیلی خودمونو بالا می بینیم در حالیکه وقتی وارد جمعشون بشی انقدر آدم باهوش و دانا بینشون حتی تو همون سنین پایین می بینی که شرمت میشه به خاطر اینکه انقدر خودت رو بالا دونستی. این جور فیلم ها، این جور کتابا و این جور صحنه هایی که مد نظرت هست همش محض سرگرمیه! اینکه بری 2 ساعت یه فیلم ببینی و بیای. واسه خودت همه چیز رو بزرگ نکن به مسائل بزرگتری فکر کن. امثال همین تفکرات مریضه که مانع پیشرفت ما ایرانی ها میشه و مقصرش هم غرب نیست مقصرش خودمونیم.

از کاه کوه نساز.

والسلام.

خیلی ممنون از نقدتون و باید بگم که ممنونم اشتباهات شدید من رو بهمن یادآوری کردید.
ولی خوب اینو بدونید که من خودم خیلی راک گوش میدم، عاشق متالم و به شدت علاقه ی زیادی به سبک دارم! ولی نمیتونم از اشکالاتی که راک دارد، بگذرم.من عاشق سبک تهاجمی راک هستم، ولی بینی و بین الله از نظر من سبک بلک متال انسانی نیست! واقعا!
آن فریاد ها، آن موسیقی تند. انسان اصلا نابود میشه!(اینو کسی میگه که در بدترین حالت تجربه ی مشابه داشته است.)
این ایراد نیست؟ من نمیگم نظر شما غلطه. ولی سبک راک به شدت خوب هم نیست. با توجه به اینکه من طرفدارشم.
در ضمن در مورد شخصیت زن. من آثار درجه دو و سه ی غربی را نمیگویم. من نشستم و آثار برتر رو خوندم و میتونم بگم به شدت در این داستان شخصیت زن نابود شده بود. به حدی که من شخصا از گفتن آن معذبم. صحناتی در آن آثار مثلا برتر دیدم که به شدت سخیف و مستهجن بودند.
در یک کمیکی که از شخصیت محبوب من بود که به شدت رویش تعصب داشتم، صحنات بی پروای جنسی به شدت درش زیاد بود. این شد داستان پردازی یا فیلم پ؟ شخصیت شد یا جذبه ی جنسی؟
من باید بگم که خیلی از نظراتتان ممنونم و بیاد بگم که اگر ناراحتتان کردم شرمندم. من اصال فکر نمیکردم اینقدر بازخورد ها شدید باشد.

اسم دو سه تا بندی که گوش میدی و آهنگ هایی که گوش دادی و برداشتت از لیریک ها رو بگو. سبک تهاجمی نداریم تو راک! گرانج داریم که لیریک های اجتماعی و خشم و نفرت از تفکرات کلیشه ای جامعه رو بیان می کنه به نظرم بد هم نیست.

دو سه تا از شخصیت های زن که نابود شده و توهین شده بهشون رو تو آثار برتر غربی مثال بزن. اون کمیک رو هم اسمش رو بهم بگو


   
پاسخنقل‌قول
arwen
(@arwen)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 209
 

شما میگین بی اطلاعی، خوب دلیلش چیه؟ غرب زدگی، اینکه همه با دیدن فیلم و سریالا و کتابای خارجی در شرق و غرب غرق شدن.
مگه چند نفر دور و برشون باستان شناسه؟ پس باید برن تحقیق و کمتر نویسنده ای حال داره بره تحقیق کنه برای داستانش، چنتا کتاب تاریخی بخونه و ...
و مشکل اینجا درست میشه که بجای تحقیق و ایجاد سبک جدید
همون عطر و رنگ داستان خارجی رو با اسم ایرانی پیاده میکنن، سبک وطنی ساخته نمیشه

تلاش نکردن خودمون هم هس
کدوم ما پامیشیم مثلا بریم بگردیم اثرهای باستانی شهرمون رو ببینیم حالا بماند شهرهای دیگه


   
ida7lee2 reacted
پاسخنقل‌قول
bzaker992
(@bzaker992)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 34
 

با سلام ...
خب موضوعی رو که اینجا مطرح کردین موضوع خیلی جالبیه و بنظرم باید براش وقت گذاشته بشه، حمایت بشه و مورد آموزش قرار بگیره.
ولی اولا باید این نکته رو در نظر داشت که وقتی میخواییم بومی نویسی کنیم قرار نیست حتما الگوبرداریمون از شاهنامه یا همچین کتابایی باشه ... چرا که کشورمون در مورد تنوع فرهنگی، اجتماعی و نژادی فوق العاده غنی و پرباره. بصورتی که اگه فقط داستانا و افسانه های محلی مناطق مختلف این کشور رو کمی بررسی کنین با موضوعات و الگوهای خیلی خیلی تازه و کارنشده ای مواجه میشین.
خب تا اینجای کار خواستم فقط اینو بگم که از لحاظ پیدا کردن یه موضوع برای داستان نویسی بومی چیزی کم نداریم و اگه دوستان استقبال کنن میشه موضوعات مختلفی رو مثلا برای سبک فانتزی نویسی نام برد.
حال اگه برسیم به این موضوع که چرا هنوز بومی نویسی در سبک فانتزی واسه ما جا نیوفتاده تنها دلیلش اینه که هنوز نمیتونیم قبول کنیم که تو داستانمون ( مثلا ) علی یه روح باشه یا مبینا یه وامپیر ...
و وقتی که بتونیم واسه همچین موضوعاتی اسامی خودمونو قبول کنیم فقط اون موقع میشه روی آینده بومی نویسی فانتزی امیدوار بود.
بهرحال ...
امیدوارم بتونیم اینجا با کمک همدیگه به راهکارهایی دست پیدا کنیم تا لااقل قدم های اول رو برداریم.


   
arwen and ida7lee2 reacted
پاسخنقل‌قول
arwen
(@arwen)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 209
 

Night`s King;20207:
با سلام ...
خب موضوعی رو که اینجا مطرح کردین موضوع خیلی جالبیه و بنظرم باید براش وقت گذاشته بشه، حمایت بشه و مورد آموزش قرار بگیره.
ولی اولا باید این نکته رو در نظر داشت که وقتی میخواییم بومی نویسی کنیم قرار نیست حتما الگوبرداریمون از شاهنامه یا همچین کتابایی باشه ... چرا که کشورمون در مورد تنوع فرهنگی، اجتماعی و نژادی فوق العاده غنی و پرباره. بصورتی که اگه فقط داستانا و افسانه های محلی مناطق مختلف این کشور رو کمی بررسی کنین با موضوعات و الگوهای خیلی خیلی تازه و کارنشده ای مواجه میشین.
خب تا اینجای کار خواستم فقط اینو بگم که از لحاظ پیدا کردن یه موضوع برای داستان نویسی بومی چیزی کم نداریم و اگه دوستان استقبال کنن میشه موضوعات مختلفی رو مثلا برای سبک فانتزی نویسی نام برد.
حال اگه برسیم به این موضوع که چرا هنوز بومی نویسی در سبک فانتزی واسه ما جا نیوفتاده تنها دلیلش اینه که هنوز نمیتونیم قبول کنیم که تو داستانمون ( مثلا ) علی یه روح باشه یا مبینا یه وامپیر ...
و وقتی که بتونیم واسه همچین موضوعاتی اسامی خودمونو قبول کنیم فقط اون موقع میشه روی آینده بومی نویسی فانتزی امیدوار بود.
بهرحال ...
امیدوارم بتونیم اینجا با کمک همدیگه به راهکارهایی دست پیدا کنیم تا لااقل قدم های اول رو برداریم.

دقیقا با شما موافقم .بومی نوشتن فقط در حد کتابهای کهن نیست ما باید کتابها و زمان فعلی خودمون رو مد نظر قرار بدیم و مطابق فرهنگ و زمان حال بنویسیم این هم که هرکس میخواد بومی بنویسه میاد باستانی مینویسه اشتباهه

میشه موضوعات مختلفی رو مثلا برای سبک فانتزی نویسی نام برد.

اره بیاید نام ببریم

مبینا یه وامپیر ...

چون جا نیوفتاده اگرچه اصل ومپایر ایرانی نیست و لی ما چیزهای فانتزی خیلی زیباتری داریم مثال میزنم پری ها ما تو کتابهامون همیشه درباره دختر شاه پریون و سرزمین پری ها داشتیم اما کسی نرفته سراغشون


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 3 / 4
اشتراک: