Header Background day #08
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

ماجراهای فسیل و دل باختگان

20 ارسال‌
10 کاربران
65 Reactions
4,262 نمایش‌
فسیل
(@smhmma)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 233
شروع کننده موضوع  
آوردنده اند که شیخ فسیل النمیر (معظم الخشتک) میلیون ها سال قبل از بیگ بنگ تنها یار و همراه خدا بود
ایشان بعد از بیگ بنگ در زمین ساکن شد و تمام دوره های زمین شناسی رو به چشم دید
گویند در این قرن به صرافت افتاد که خاطرات خود را بنوسید
از آن جایی که فسیل النمیر کبیر دارای ظاهری بسیار جوان و زیبا و خوش تیپ بوده دلباختگان بسیاری دارد
این ها گزیده هایی از خاطرات ایشان می باشد

پ.ن:ماجرای دوم اضافه شد

ماجرای اول:

یه روز بنده تازه رفته بودم بخوابم که تلفنم زنگ زد
جواب دادم الو بفرمایید
صدای نفس از اون ور خط اومد بعد قطع کرد
جلل خالق مردم چشون شده...
همین دیگه
.
.
.
چیه توقع داشتید برات رمان بنویسم؟؟
همینم از سرتون زیادهتالارگفتمان 1
بعله.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا چون گناه دارید ادامشو می گم
اس دادم به شماره که ببخشید شما؟؟؟
یه چند دقه گذشته بود گرم خواب شده بودم که صدای گوشیم دراومد
جواب داده بود وای خیلی ببخشید اقا اشتباه گرفتم
بو بردم دختره بهش گفتم دخترم نترس نفس عمیق بکش نترس نمی خوام بخورمتتالارگفتمان 2
جواب داد واقعا ببخشید و یه چنتا چیز دیگه که داشت ترسشو نشون می داد
بهش گفتم دخترم نترس من شمارتو پاک می کنم خوبه؟؟؟اروم باش کاریت ندارم فقط یه نصیحتی برات دارم
هیچوقت اینجوری جلوی پسرا ترسیده جلوه نکن
هرچی بیشتر بترسی مزاحما بیشتر می تازونن
جواب داد واقعا ممنون خیلی ممنون بله چشم
گفتم خوبه پس دیگه نترس من الان شمارتو از لیست تماس هام پاک می کنم پیامکت رو هم پاک می کنم تو هم اروم باش باشه؟؟تالارگفتمان 3
گفت باشه خیلی ممنون خیلی لطف کردید حتما یادم می مونه
هیچی دیگه خدافظی کردم اونم رفت
چیه توقع داشتید پایان هیجان انگیز داشته باشه؟؟؟؟
مشکل خودتونه همینه که هستتالارگفتمان 4
موضوع داستان

اجتماعی

بود نه جنایی

تالارگفتمان 5

.
.
.
.
.
.
.
.
.
خواستم ناکام از دنیا نریدتالارگفتمان 6
اقا پنج دقه گذشت دیگه داشت خوابم می برد که یکی زنگ زد
فحشا اومده بود تا نوک زبونم که جلوشو گرفتم
جواب دادم بله بفرمایید
یه دختری با ناز گفت ببخشید اسمتون رو نگفتید
گفتم عذرمیخوام ولی شما؟؟؟
گفت واااااا من همون دختریم که دو دقه پیش داشتید باهاش لاس می زدید دیگه
منتالارگفتمان 7تالارگفتمان 7
هااااااااا؟؟؟ببخشید خانوم اشتباه گرفتید
خندید گفت اره اشتباه گرفته بودم ولی بعد فهمیدم درست گرفتم
من هنوزم:تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7
ببخشید من واقعا به جا نمی یارم با اجازه اگر کاری ندارید...
پرید وسط حرفم و گفت:اوا چقدر حافظت کمه بابا همونیم که چند دقه پیش داشتی نصیحتش می کردی دیگه
من هنوز هم:تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7
شما همونی هستی که مثل چی از من که پسر بودم ترسیده بودی؟؟؟
یه خنده ی پر عشوه کرد و گفت اره ولی خب من اون موقع نمی شناختمت عزیزم
من:یعنی الان منو شناختی؟؟؟تالارگفتمان 18
دختره:خب اونقدری که نیاز بود شناختم عزیزم
من:ما الان بیشتر از 10 دقه نیست اشنا شدیم و فقط دو سه دقه هست داریم حرف می زنیمتالارگفتمان 19تالارگفتمان 20
دختره با یکم لحن جدی تر:اههه انگار مشکل داریا خوشت نمیاد؟؟
من:معلومه که خوشم نمی یاد یه دختری ساعت یک بعد نصفه شب سه بار متوالی از خواب بپرونتم بعدم بهم تهمت بزنه و با ناز هی بهم بگه عزیزم عزیزم اونم درحالی که من ده دقه هست فهمیدم همچین دختری هم زاده شدهتالارگفتمان 21

دختره:خاک بر سر *** بی لیاقتت کنن
بعد با بغض ادامه داد:خیلی بی لیاقتی حیف من که عشق و علاقم و نثار تو کردم
غرورم و زیر پا به خاطر تو له کردم و اینقدر بهت محبت کردم
من:تالارگفتمان 22تالارگفتمان 23
همه این کارا رو توی همین چن دقه انجام دادی؟؟؟تالارگفتمان 19تالارگفتمان 19
دختره:برو بمیر کصافط
منتالارگفتمان 7
مخابراتتالارگفتمان 27
گوشی موبایلمتالارگفتمان 28
خداتالارگفتمان 29تالارگفتمان 29( این دختره رو من افریده بودم؟؟؟؟دمم گرم بابا)
دخترهتالارگفتمان 31تالارگفتمان 31

.
.
.
.
.
.
.
.
.
پنج دقه بعد
گوشی زنگ می خوره ور می دارم یکی از پشت خط می گه راستی اسمتو نگفتی عزیزم
من:تالارگفتمان 33تالارگفتمان 34تالارگفتمان 35تالارگفتمان 21تالارگفتمان 37تالارگفتمان 37
مریدان درحال خشتک دریدن:

تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33

ماجرای دوم:

خب اومدم با یه ماجرای دیگه
یه بار رفته بودم پارک روی یه نیکتی نشسته بودم تو گوشه پارک
در تفکرات عمیق بودمتالارگفتمان 64
که یه دختری از جلوم رد شد و بهم چشمک زد
من یه نگاهی بهش کردم و سری به تاسف تکون دادم دوباره رفتم تو فکر تالارگفتمان 64تالارگفتمان 64
یه دو دقه گذشت دوباره دختره از جلوم رد شد ایندفعه یه چشمکی زد که ادم کور هم می دید
زیر لب دعا کردم همه بیمارای مغزی شفای عاجل پیدا کنن و دوباره وارد تفکرات عمیق شدم که این دفعه از جلوم رد شد و با دوتا چشم چشمک زد جوری که کل صورتش توی هم جمع شد
دیدم نه انگار وضع خرابه یه پولی درنظرگرفتم براش صدقه بدم بلکه حالش خوب بشهتالارگفتمان 29
دوباره در تفکرات عمیق بودم و چشمامو بسته بودم دیدم یه سایه ای افتاده روم
هیچی دیگه چشم باز کردم دیدم دختره وایستاده جلوم و دستشو گرفته جلو
دلم سوخت
دست کردم توی جیبم یه پونصدی در اوردم گذاشتم کف دستش
گفتم:اخییییی اشکال نداره ایشالا خوب می شیتالارگفتمان 6
دیدم چهرش قرمز شد بعد یه دفعه لبخند اومد روی صورتش
می خواستم دوباره برم در تفکرات عمیق که دیدم نشست کنار دستم
نه بابا این از رو برو نیست
اومد نزدیک که بهم بچسبه یه دفعه گوشیم زنگ خورد
یه انگشت اوردم بالا که یعنی صبر کن یه دقه تلفنو جواب بدم بعد به بقیه ماجرا می پردازیمتالارگفتمان 69
جواب دادم الو؟؟؟
از اون طرف یه دختری گفت:وااااااااااای عزیزم دلم برات یه ذره شده خوفی عشقم؟؟؟
من:ها؟؟؟؟؟؟؟تالارگفتمان 7
دختر پشت خطی:اووووووخی اینقدر هیجان زده شدی زبونت بند اومد؟؟؟
من:ها؟؟شما؟؟؟تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7
تا دختره اومد بهم جواب بده اون یکی دختره شترررررق یکی خوابوند تو گوشمتالارگفتمان 73
مات و مبهوت نگاه دختره کردم که با چشمای گریون جیغ جیغ می کرد و می گفت خیلی بیشعوری کصافط دخترباز بزار حداقل 5 دقه بگذره بعد بهم خیانت کن
خیلی پستی که با ابروم بازی کردی
اسم می زاری روم بعد خیانت می کنی؟؟
تو مردی؟؟تو اصلا بویی از انسانیت بردی؟؟؟
نمی فهمی ابروی یه دختر یعنی چی؟؟؟
چرا دبمو شکستی؟؟
چرا با ابروم بازی کردی؟؟؟
دیگه از همه مردا بریدم
از همتون خسته شدم
همتون خائنید
اون از احسان و علی و خشیار و هادی و مهراد و امیر و اترین و شروین و ساسان و...(این لیست ادامه دارد) اینم از توتالارگفتمان 19تالارگفتمان 19تالارگفتمان 20تالارگفتمان 20
برو دیگه نمی خوام ببینمت
دیگه نمی تونی خرم کنی و دلمو بدست بیاری
دیگه ازت بریدم
بعدم بلند شد رفت
منتالارگفتمان 19تالارگفتمان 19تالارگفتمان 19
دخترهتالارگفتمان 6تالارگفتمان 6

مریدان
تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33
نگهبان پارک تالارگفتمان 22
چمنای پارک تالارگفتمان 87
نیمکت تالارگفتمان 88
درخت کنار دستمتالارگفتمان 28تالارگفتمان 28
خشتکمتالارگفتمان 31تالارگفتمان 31تالارگفتمان 31تالارگفتمان 31
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه چن ثانیه که گذشت از حالت مبهوت در اومدم اومدم گوشیمو بزارم توی جیبم که یه صدای جیغی از توش در اومد گذاشتمش بغلم گوشم که یه صدایی از توش گفت:
خیلی رذلی به همین زودی منو یادت رفت؟؟
خیلی بیشعوری کصافط دخترباز بزار حداقل دو روز بگذره بعد بهم خیانت کن
خیلی پستی که با ابروم بازی کردی
با گریه ادامه داد:
اسم می زاری روم بعد خیانت می کنی؟؟
تو مردی؟؟تو اصلا بویی از انسانیت بردی؟؟؟
نمی فهمی ابروی یه دختر یعنی چی؟؟؟
چرا دبمو شکستی؟؟
چرا با ابروم بازی کردی؟؟؟
دیگه از همه مردا بریدم
از همتون خسته شدم
همتون خائنید
اون از سیاوش و کوشا و بهروز و حسین و فرهاد ورضا و سجاد و مهدی و غلام و... اینم از تو...
من تقریبا با داد:بابا تو دیگه کی هستی؟؟؟؟تالارگفتمان 37

یه دفعه انگار گریه و همه چیزو از یاد برد با ناز و عشوه گفت:
اوا حالا چرا عصبانی می شی عزیزم منم دیگه......همونی که اونشب بهت زنگ زدم و اخرم اسمتو بهم نگفتیا...عزیزم به خودت مسلط باش اینجوری عصبانی بشی یه دفعه خدایی نکرده فشارت می زنه بالا یه بلایی سرت میاد دیگه نمی تونیم بچه دار بشیما خودت که می دونی من چقدر بچه دوس دارم لطفا به خاطر من به خودت مسلط باش
بعد یه دفعه انگار یادش اومد عصبانه جیغ زد:موضوعو عوض نکن پسره ی سنگ دل *
چطور دلت اومد با من اینکارو بکنی؟؟؟؟
چطور...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هیچی دیگه دیدم قطع کنم سنگین ترم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه رب ساعت بعد تلفنم زنگ خورد هنوز نگفته بودم الو از اون طرف خط یه صدایی اومد که می گفت:
اوا عزیزم به نظرم گوشیت اشکال داره هی وسط حرفات قطع می شه نمی زاره بفهمم داشتی چی می گفتی
راستی عشقم بازم یادت رفت اسمتو بهم بگیا...تالارگفتمان 6
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هیچی دیگه بقیشو درست یادم نیست ولی وقتی رو تخت بیمارستان بیدار شدم بهم گفتن باید خسارت دیواری که با سر رفتم داخلش رو بدم
مثل اینکه دیوار بتنی مدرسه دخترونه کنار پارک بوده که زدم داغونش کردم

تالارگفتمان 27تالارگفتمان 27

ماجرای سوم

یه روزی با دوستام قرار گذاشته بودیم بریم بیرون
محل قرارمون توی پایانه اتوبوس بود
من یه 20 دقه ای زودتر رسیدم و رفتم روی صندلی های پایانه بشینم که دیدم همه ی صندلیا پره به جز یکی که کنار یه دختریه
هیچی دیگه از سر اجبار رفتم نشستم روی همون صندلیه
اقا تا من نشستم دختره زل زد بهم
یکی نبود بهش بگه اخه لامصب تو از پشت اون دماغ من صورتمو می بینی که زل زدی؟؟تالارگفتمان 88
بعد به فکرم رسید نکنه به همون دماغم زل زدهتالارگفتمان 100
هیچی دیگه خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین که یه دفعه یه صدای جیغ جیغویی از ناکجا آباد در اومد گفت راستی نمایشگاه کتاب هست توی گلستان
منم شک زده دور و برم رو نگاه کردم که ببینم صدا از کجا میاد
خلاصه بگم بعد از اینکه تو جیبامو چک کردم ببینم صدا از اونجا نباشهتالارگفتمان 31تالارگفتمان 31 یادم به همین دختره افتاد نگاش کردم دیدم داره بهم لبخند می زنه
بعد ادامه داد من به هرکس می رسم درموردش می گم چون هیچ جایی تبلیغشو نزده و مردم نمی فهمن منم شانسی یه پوسترشو دیدم برای همین به همه می گم که بدونن و....تالارگفتمان 103تالارگفتمان 103
یعد از یه بیست دقه ای که همه حرفاشو زد(والا همش یه معنی می دادتالارگفتمان 27)
گفتم بله می دونم دارم می رم همون جا الان منت


   
ida7lee2, Akramaz662, ali7r and 10 people reacted
نقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1560
 

پستهای خارج از مبحث حذف شدن
این پستم بعدا حذف میکنم


   
فسیل and *HoSsEiN* reacted
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 233
شروع کننده موضوع  

امدم با خاطره ی دیگری از فسیل النمیر کبیر(اعظم الخشتکه)

این خاطره یکمی مدلش متفاوته و خیلی هم خنده دار نیست
چیه؟؟؟همش که نباید بخندید یکمم درس بگیرید

اقا یه روز توی پارک نشسته بودم و در بحر تفکر شنا می نمودمتالارگفتمان 1


یه دفعه یه دختری نمی دونم از کجا پیداش شد نشست بغل دست من
تالارگفتمان 107


عجیبی ماجرا این بود که دختره کلا روسری نداشت
تالارگفتمان 108تالارگفتمان 109


یه ارایش غلیظی هم کرده بود که دومی نداشت.ابرو های برداشته،مژه مصنوعی،سرخ اب سفید اب کرده با رژ لب صورتی
تالارگفتمان 1

موهاشم دم اسبی
از شک اولیه که دراومدم به شنا کردن خودم ادامه دادم
یه دو دقه گذشت به سمت من خم شد گفت ببخشید ساعت چنده
به ثانیه نکشید یه دختری جلوی من سبز شد با کیفش چنان محکم زد در گوشم که کیفه پاره شد.
تالارگفتمان 6


منم مبهوت و متعجب با دهن باز خیره شدم به دختره که دهن باز کرد و گفت خیلی پستی نامرد همزمان با من با یه دختر دیگم قرار گذاشتی؟؟؟
من:
تالارگفتمان 108تالارگفتمان 108تالارگفتمان 108


دختره: منو بگو که اون همه عشقمو نثارت کردم
من:
تالارگفتمان 19تالارگفتمان 19


دختره:ازت متنفرم احمد دیگه هیچوقت به من زنگ نزن بعدم همون جا رو زمین نشست و شروع کرد به ابغوره گیری
منم با تعجب پرسیدم: احمد؟؟احمد کیه؟؟؟
تالارگفتمان 117


دختره سرشو بالا کرد که همون موقع دختری که بغل دستم نشسته بود دهن باز کرد گفت: اوا نسترن عزیزم من احمدم
دختره
تالارگفتمان 118تالارگفتمان 23


من
تالارگفتمان 22تالارگفتمان 121


نیمکت
تالارگفتمان 31تالارگفتمان 31


درختای پارک
تالارگفتمان 124


رژ لب پسره
تالارگفتمان 6


خدا
تالارگفتمان 19(اینو من افریدم؟؟؟؟؟)


مریدان در حال خشتک دریدن
تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33

اینم به خاطر شما خانومایی که می گفتید فقط ضد دختر می نویسی proti@ آلیس@
و بقیه ای که نمیشناسم


   
lord.1711712, Snap, warrior and 4 people reacted
پاسخنقل‌قول
ali7r
(@ali7r)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 127
 

آقا خیلی با حال بود دمت گرم.:21:


   
فسیل reacted
پاسخنقل‌قول
R-MAMmad
(@r-mammad)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 551
 

واقعا اخرش قشنگ بود:6:
خیلی حال کردم خدایی:24:
یه تاپیک اموزش طنز نویسی بزن میگم چون این اخریه واقعا جالب بود:71:
درضمن منتظره یکی دیگه هم هستیم!!


   
ali7r and فسیل reacted
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 233
شروع کننده موضوع  

ali7r;6779:
آقا خیلی با حال بود دمت گرم.:21:

چاکرم قابل نداشت

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

MAMmad;6798:
واقعا اخرش قشنگ بود:6:
خیلی حال کردم خدایی:24:
یه تاپیک اموزش طنز نویسی بزن میگم چون این اخریه واقعا جالب بود:71:
درضمن منتظره یکی دیگه هم هستیم!!

چاکرم
لطف داری

والا خودمم اخرش حال کردم هرچند به نظرم خنده دار نبود چندان ولی کسانی که می خواستم و توی اخریه مسخره کردم و راحت شدم :دی
من کوچیکتر از این چیزام که همچین تاپیکایی بزنم اینایی هم که می بینی از تراوشات مغزی ناقص منه
ایشالا اگر ایده ی اومد توی ذهنم چشم

   
R-MAMmad and R-MAMmad reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 2 / 2
اشتراک: