نام کتاب: قیدار
نویسنده: رضا امیرخانی
ناشر: نشر افق
وقتی این کتاب رو برای اولین بار باز میکردم یه مقدار شک داشتم اما به چهل صفحه اول نرسیده مجذوبش شدم
نقد و بررسی:
یک داستان گیرا و جذاب با قلم فوق العاده رضا امیرخانی. داستان از همان ابتدا کشش خاصی دارد. سبک نوشته جذاب و گیراست. قیدار مرد لوطی مسلک و مالک یک گاراژ کامیون که به جوانمردی شهرت دارد پس از انتظار فراوان با محبوبش عقد میکند و آنها برای گرفتن رضایت ازدواج از پدر شهلا با اتومبیل قیدار راهی اصفهان میشوند. داستان جذاب و شیرین است. همه چیز شاد و زیباست و قلم جذاب نویسنده آنرا جذاب تر کرده تا اینکه یک تصادف همه چیز را بهم میریزد.
از ویژگیهای این کتاب ترویج مسلک پهلوانی است و از آنجا که ماجرای کتاب در دهه پنجاه رخ میدهد با شرایط داستان هماهنگی دارد.
شخصیت پردازی:
شخصیت قیدار قوی و با مرام است. الگوی یک جوانمرد در دهه پنجاه که دست هر نیازمندی را میگیرد و نمونۀ بارز مردانگی است. اگرچه او مردانه و خشن نیز هست.
سبک نوشتار:
نوشتار امیرخانی همواره مخصوص به خودش بوده است. او برای هرکتابش سبک نگارش خاص خود را دارد. شاید در اول داستان احساس کنید که سبک داستان سنگین و کمی مشکل است اما خیلی زود برایتان روان می شود. در واقع امیرخانی توانسته به زیبایی با کلمات بازی کند و با دقت و ریز بینی و استفاده ازتوصیف های جذاب شما را وارد دنیای گذشته کند طوری که در زمان تمام شدن کتاب قطعا آه خواهید کشید.
نوآوری:
یکی از موارد جذاب دربارۀ کتاب نام فصلهاست. این کتاب نه فصل دارد و هر فصل به اسم یکی از ماشین های گاراژ قیدار شناخته می شود.
استفاده از واژه های قدیمی و فراموش شده:
یکی از امتیازات کار نویسنده به کار بردن بعضی از کلماتی است که شاید در ادبیات ما فراموش شده اند. ضرب المثل های قدیمی و لغت های خاصی که باعث شیرینی متن شده اند.
نکات منفی:
اگرچه قیدار یک کار قوی و با قلمی ناب است اما اشکالاتی بر این کتاب وارد است. به عنوان مثال در این کتاب شخصیتها یا کاملا خوب هستند یا کاملا بد. بعضی از این شخصیتها شاید به سختی باور پذیر باشند.
شخصیت منفی کتاب شاه رخ ، باید قوی تر دیده میشد. شاید باید در حد خود قیدار میبود اما در این کتاب موفقیت همیشه با قیدار است و شخصیتهای منفی ضعیف تر از او هستند.
ضعف در شخصیت سازی به وضوح وجود دارد. در واقع کتاب آنقدر شخصیتهای مختلف دارد که به بعضی از آنها رسیدگی نشده.
یکی از مسائلی که در کتابهای این نویسنده زیاد دیدم این است که در کتابهای ایشون بیشتر شخصیتهای اصلی ثروتمند هستند یا مشکل مالی ندارند که تقریبا در دو سه کتابی که من از ایشان خواندم این مسئله بوده و همین مسئله چالش های پیش روی قهرمان را کمتر کرده است. مثلا این سوال پیش می اید که اگر قیدار این همه تمکن مالی نداشت باز هم همین مرام را داشت؟اگر قیدار یک فرد عادی بود بخشش و مرام او بیشتر به چشم نمی آمد؟ در هر حال نمیتوان منکر این شد که هرکس این کتاب را میخواند برای لحظه ای به فکر فرو میرود که اگر نیمی از مردم دنیا مرام قیدار را داشتن دنیا چه جای بهتری میشد.
با این وجود این ایرادهای جزئی هیچ چیز را از کیفیت این اثر کم نمیکند و اگرچه این نقد سلیقۀ شخصی نگارنده است می تواند متفاوت از نظرات دیگران باشد.
برای آشنایی با سبک متفاوت نویسنده در این کتاب چند بخش جذاب از کتاب را با ما بخوانید.
«زیاد تو زندگی خطا کرده ام، خیلی بیشتر از تو؛ برای همین با آدم خطاکار راحت ترم. آدمی که یک بار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن تر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده… این حرف سنگین است…خودم هم می دانم. خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آک بند در آمد، فلزش معلوم می شود، اما فلز خطا کرده رو است، روشن است…مثل این کف دست، کج و معوج خط ش پیداست. از آدم بی خطا می ترسم، از آدم دو خطا دوری می کنم، پای آدم تک خطا می ایستم…با منی؟»
خوش نامی قدم اول است …از خوش نامی به بدنامی رسیدن قدم بعدی است…قدم آخر گمنامی است.
– تو کار قیدار پشیمانی راه ندارد . قیدار هیچ وقت پشیمان نمیشود…من همیشه به تصمیم اول ، احترام میگذارم . تصمیم اولی که به ذهنت میزند ، با همه ی جان گرفته میشود . تصمیم دوم ، با عقل ، و تصمیم سوم با ترس … از تصمیم اول که رد شدی ، باقی اش مزه ای ندارد…
– روز خوش قیدار ، تن درستی حضار ، نابودی کفار ، بشمار !
– گل گیر هایت سفید شد ولی آخرش نفهمیدی که همه ی حساب عالم ، همان جوان مردی است … باقی ش سی چل کیلو گوشت و دنبه است .
– از زیارت نامه ارباب و سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم این جور بر می آید که پروردگار عالمیان رفیق بازها را بیشتر دوست دارد … قدر هم را بدانید .
– نه نشد … حرف از طلاق نیست ، حرف از وصل است . نوح نبی نجار بود ، کشتی هم ساخت ، اما کارش با آدم بود . داوود نبی ، آهنگر بود ، زره هم ساخت ، اما کارش با آدم بود . رسول خاتم ، صلوات حضرت حق بر او باد ، کاروان دار بود و بازرگان ، اما کارش با آدم بود … قیدار ، قیداری ش را بکند . والبته از لومه ی لائم نهراسد … کار از اینجا به بعد ، از خوش نامی به بد نامی میرسد قیدار …
– شامه معمار عادت کرده است به بوهای جور و واجور . بوی دود آتش میان خاک باران خورده
- قلم گیرای نویسنده
- سبک ویژه ادبی
- جذابیت داستان
- شخصیتهای سیاه یا سفید مطلق
- ضعف در شخصیت سازی
جزئیات پست
- تاریخ انتشار پست: 1397/10/13
- دسته بندی:
- دیدگاه ها: 4
- نویسنده پست: proti
- بازدیدها: 2.0K
- برچسبها: رضا امیرخانی, قیدار
- لینک کوتاه: https://bkpr.ir/11058
با سلام عیب و نقصی نابجا به کتاب وارد نمودید همه شخصیت ها مثبت یا منفی صرف نیستند. به طور مثال پادو و دوست قیدار جایی به قیدار پشت می کند و جایی دیگر دوباره برمیگردد پیش قیدار اشکال دیگری گرفتید مبنی بر پولداری قیدار قیدار پول دار در روزگاری پول دار است که پولدار ها و ثروتمندان اعتقاد و مرام چندانی ندارند شخصیت منفی داستان علی الظاهر شاهرخ ( بدلیل فاصله زمانی بسیار نام شخصیت ها در خاط نماند) نمونه و موید این نکته است در ضمن وجود و قد علم کردن یک شخصیت منفی قدرتمند کلیشه ای تکراری است و اصل داستان بیان روحیه جوان مردی و مروت است که امروزه و یا دیروزه بین مردم رو به فراموشی است نه نحوه دست و پنجه نرم کردن با مشکلات به هر جهت ممنون از توجه به کتاب لطفا سایر کتاب های این نویسنده ارجمند را در این بخش… بیشتر بخوانید
ببینید من نمیگم همه شخصیتها مثبت یا منفی هستن منتقد حرفه ای هم نیستم که بخوام از همه جنبه ها کتاب رو بررسی کنم. خودم کتاب رو دوست داشتم. سبک نوشتاری نویسنده برام جذاب بود
اما نظرات خودم رو بیان کردم در موردش
هنوز این کتاب رو نخوندم، اما کلا سبک قلم امیرخانی رو دوست دارم. سعی کردم تموم کتاباش رو بخونم.
با توجه به نقدش کتاب خوبی باید باشه، ممنونم از راهنمایی تون میخونمش
می دونید این کتاب رو خوندم و می دونید با قسمت یا مثبت تمام یا منفی تمام مشکل دارم در واقع هر کدوم از شخصیت های داستان حتی خود قیدار مشکلات و نکات منفی ای دارند که بهش رسیدگی شده مثلا رفتار قیدار با دست راستش یا واکنش کامیون دار های گاراژ قیدار با افسردگی قیدار
در ضمن یکی از ویژگی های این سبک این هستش که با بلد کردن ویژگی های خوب یک فرد میخواد بگه گاهی میشه از اشتباهات کوچک مردان بزرگ گذشت