
پاسخهای تالار ایجاد شد
پاسخ: شب جاودان باد... پردهی آخر، جنون... سورن;39987:فکر کنم قبلا این رو برام فرستادی و خوندمش، ولی اینجا هم نظرم رو می گم.داستان چسبید بهم و جالب بود. اسم خیلی خوبی هم داره اتفاقا. اگر یه کم بیشتر بود می شد بیشتر نظر داد و بازش کرد.در کل خوش... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
شب جاودان باد... پردهی آخر، جنون... هوم... به قول معروف همه توی تاریکی شب مثل همند، پس از کجا معلوم اونی که باهاش ملاقات میکنی یکی نباشه مثل خودت، مجنون و دیوانه، از کجا معلوم یکی نباشه مثل خودت که توی این بیابون برهوت، توی این تاریکی ... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: مرگ omidcanis00;39879:یک اتاق تاریک ، یک قاب عکس خالی با موج های خروشان ، یک پرده گل گلی ، دوپنجره خالی از آسمان، تمام زندگی من هستن.دیوار های سرد اتاقم را عریان در آغوش کشیده ام . نوای لای لای به آرامی ق... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: مست و دیوانه z.p.a.s;39697:مدتیست نخوابیده ام. غذایی نخورده ام . با کسی صحبت نمی کردم و در محافل و مجالس شرکتی ندارم . خیلی وقت است کسی را ندیده ام یا٬ شاید هم دیدمشان ولی نگاهی نکردم. مدتی است که همه از من دوری م... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: برده و اربابان ساحره;39811:مگه میشه چیزی گفت استاد ؟:shy:کیلی کشنگ بود ! خیلی ممنون که وقت گذاشتید و خوندید و نظر دادید ولی استاد... زیادی کلمهی بزرگی و در حد بنده نیست، باز هم ممنون که خوندید و نظر دادید. (: omid... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: دلنوشته های تنهایی من... هوم... نمیدونم چی بگم... شاید یه خسته نباسید ساده یا شایدم... هوم... خب فقط می تونم بگم که خیلی رک و پوست کنده بود.خیلی ساده و احساسی...اگه مقداری این احساسات رو مخفیانه تر و نامحصوص تر به خواننده میر... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: عشق، مرگ. روبات ها Abner;39505:خب. دوست گرامی من. نقد اقای مواساتی رو خوندم. به نظرم ایشون بیشتر به دنبال توجیه یا نوعی القای عقایدشون بودن. چون اساسا هر کسی منتقد نیست. و اساسا هر نقدی. نقد نیست. همون طور که من هم منتق... |
در تالار کارگاه نقد |
6 سال قبل |
پاسخ: عشق، مرگ. روبات ها اسم تاپیک رو دیدم و همین حدودا بود که این انیمیشن رو دیدم و از قضا یکی از دوستان بنده هم این انیمیشن رو تماشا کردن و تصمیم بر نقد کردنش گرفتن.با اینکه نقدها همهشون درست نیستن و صد در صدی نیستن ولی با... |
در تالار کارگاه نقد |
6 سال قبل |
پاسخ: برده و اربابان z.p.a.s;39427:بازم مثل همشه عالی(این بهتر از قبلیات بود.)و اینکه وقتی داستانتو خوندم اولش به نظرم اومد که اون ((اربابان)) همون افکار و تاریکی های ذهن خودشن که از دستشون خلاصی پیدا می کنه.ولی در هر صور... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: برده و اربابان reza379;39373: تیم نقد A(تیم تخریب)******************* نام داستان: برده و ارباباننویسنده: @Fantezy_killer@لینک تاپیک باستانی تیم تخریب: تیم نقد AReza379 - عجب تضاد ریزی... بند ناف رو «بریدن» و به زندگ... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
برده و اربابان همه ما بردهایم! طبیعتمان این است که برده باشیم، از همان ابتدا که بند نافمان را بریدند و به این زندگی گره زدند، برده شدیم. از همان لحظه که نوزاد بودیم و ضعیف تقدیرمان مشخص شده بود و بر جای جای طبیعت ب... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: فریاد Spand_Mastar;39333: این اولین داستان منه پس اگه مشکلی داره به بزرگواری خودتون ببخشید و منتظر نظراتتون هستم. ابرها فریاد می کشیدند، گویی آسمان نیز خشمش را می دید؛ وحشیانه گل را لگدکوب می کرد و در تاری... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: صندلی... helen praspro;39258:به نظرم شما بهتره رو مجومعه داستانک و داستان کوتاه کار کنین. چون هم استعدادتون توش خوبه هم اینکه برعکس من که اصن تو خلاصه نویسی و عمیق نویسی خوب نیستم، میتونین عمق ببخشید به همه چی... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: صندلی... z.p.a.s;39236:خیلی خوب بود. :41: آدمو تحت تاثیر قرار میده واقعا. حیفه٬ بیشتر داستان بزارید. ممنون از اینکه خوندید و نظر دادید.نظر لطفتونه و سعی میکنم اگه چیزی نوشتم که ارزش گذاشتن انجا رو داشته باشه ا... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: صندلی... ساحره;39225:مثل همیشه عالی !چه جمله بندی ..چه معنی ..ادم رو تحت تاثیر قرار میده !تبریک میگم ..به خاطر خط زیبات ! :41:یکی مثل شما و اقای sadra90 که انقد قلمتون خوبه باید بیشتر از اینا داستان یا حتی یه... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |