Fantezy_killer;39336:با عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی، بابت به اشتراک گذاشتن اولین نوشتتون بهتون تبریک میگم و اما داستان...خب، برای اولین بار خیلی خوب بود ولی بخش هایی هم بود که میشد با رع...

یک اتاق تاریک ، یک قاب عکس خالی با موج های خروشان ، یک پرده گل گلی ، دوپنجره خالی از آسمان، تمام زندگی من هستن.دیوار های سرد اتاقم را عریان در آغوش کشیده ام . نوای لای لای به آرامی قلبم را ب تپش میاند...

توصیف قشنگیه، بیان قشنگی از یک حالته! ولی خیلی هم داستان کوتاه نیست. داستانی که این توصیف قراره بخشی از کلش باشه!به هر حال بزرگترین وظیفه‌ی داستان ساختن درامه ولی خوب اینو اینجا نمیشه دید. اینکه اصلا ...

جملات زیبایی بود ولی نه به عنوان ی داستان مستقل .شاید بعدا بتونی تو ی کار دیگه ازشون استفاده کنی.

z.p.a.s;39887:جملات زیبایی بود ولی نه به عنوان ی داستان مستقل .شاید بعدا بتونی تو ی کار دیگه ازشون استفاده کنی. بله درست حدس زدین اینا بخشی از رمانم هستن دوس داشتم با یه تغییر کوچک بهش جنبه داستان بدم...

اگه از من بپرسین،. بین واقعیت و خیال. خیال رو انتخاب میکنم. چون بیشتر به واقعیت نزدیکه..سریال عشق، مرگ و روبات ها درست مرز بین واقعیت و خیاله. اینبار نه میشه از این سریال ایرادی گرفت نه میشه نقدی بر خ...

reza379;39488:در یک سری قسمت‌هایی مثل beyond the Aquila rift بله واقعا سخته که مرز انیمیشن و واقعیت رو تشخیص داد اما یکی از قسمت‌ها کلا انیمیشن نبود، قسمت ice age فیلم بود با بازیگرهای واقعی و کست انت...

در یک سری قسمت‌هایی مثل beyond the Aquila rift بله واقعا سخته که مرز انیمیشن و واقعیت رو تشخیص داد اما یکی از قسمت‌ها کلا انیمیشن نبود، قسمت ice age فیلم بود با بازیگرهای واقعی و کست انتخاب‌شده. و حر...

Fantezy_killer;39503:اسم تاپیک رو دیدم و همین حدودا بود که این انیمیشن رو دیدم و از قضا یکی از دوستان بنده هم این انیمیشن رو تماشا کردن و تصمیم بر نقد کردنش گرفتن.با اینکه نقدها همه‎شون درست نیستن و ص...

تیم نقد A(تیم تخریب)******************* نام داستان: برده و ارباباننویسنده: @Fantezy_killer@لینک تاپیک باستانی تیم تخریب: تیم نقد AReza379 - عجب تضاد ریزی... بند ناف رو «بریدن» و به زندگی «گره» زدن.خیل...

این اولین داستان منه پس اگه مشکلی داره به بزرگواری خودتون ببخشید و منتظر نظراتتون هستم. ابرها فریاد می کشیدند، گویی آسمان نیز خشمش را می دید؛ وحشیانه گل را لگدکوب می کرد و در تاریکی شب به سمت قله پیش...

به نظرم شما بهتره رو مجومعه داستانک و داستان کوتاه کار کنین. چون هم استعدادتون توش خوبه هم اینکه برعکس من که اصن تو خلاصه نویسی و عمیق نویسی خوب نیستم، میتونین عمق ببخشید به همه چیزخیلی خوب بود. ایکاش...

مثل همیشه عالی !چه جمله بندی ..چه معنی ..ادم رو تحت تاثیر قرار میده !تبریک میگم ..به خاطر خط زیبات ! :41:یکی مثل شما و اقای sadra90 که انقد قلمتون خوبه باید بیشتر از اینا داستان یا حتی یه رمان بنویسی...

واقعا خواندن گیر و گفت نوشتن، چیزی که نمیشه به خوبی نظر داد شاید زیاد محو داستان شدم و میخوام در اون به طرزی خللی پیدا کنم ولی نه عالی بود.همین:41:

واقعا نمی دونم باید چی بگم؟!عالی !من که دوس داشتم !:53: