نام: موهبت برزخی نویسنده: س. فتحی ویرایشگران: ؟،؟،؟ ژانر: فانتزی « جادو، خون آشام و ....) وبگاه نویسنده: بوک پیج فرار از سرنوشت نیازمند اراده ای پولادین است. گاه نیازهایی وجود دارن...

امشب فصل هفده رو آپلود می کنیم. آه و یه نکته، من اگه تا آخر تعطیلات نظر نگیرم، بیخیال گذاشتن داستان میشم و فقط تو خلوت خودم می نویسم. یا اگه شد هر یکی دو ماه میام اگه دیدم حالی بود و رضا صفحه آرایی کر...

آقا 13 تو داستان یه عدد خاصه، 13تا فرمانروا، نسل 13هم و...احتمالاً نویسنده خواسته یه تعلیقی تو این فضای 13هم ایجاد کنه!

اقا قضیه چیه یه روز فصل ندادا بابا این نقدا چیه سر سفیر دو سال وقفه افتاد ولی وقتی سینا اومد و شروع به نوشتن کرد به جرئت میگم هزار صفحه اخر سفیر به هزار صفحه ی اولش میارزید در مورد این داستان هم اولا ...

Ahmade;38631:سلام نمیشه دوباره تمدیدش کنید من زیاد وقت ندارم برای بدست اوردن امتیاز ممنون والا این دیگه از سیاست های مدیریته دست من یا نفرات دیگه اینجا نیست - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پ...

سلام. با عیدی امسال اومدیم خدمت بوک‌پیجی‌های عزیز. عیدی‌مون تو ترافیک و شلوغی آخر سال گیر کرده بود الان رسید 🙂 این هم از عیدی امسال: عــــــیــــدی (روی لینک کلیک کنید) آرزوی موفقیات.سال نوی بوک‌پیجی‌...

هزار و پونصد امتیاز؟؟یکی نفیسو تگ کنه.:19:

نام داستان:سمیکالن(;) خلاصه داستان:آیا تا به حال به کشتن کسی اندیشیده ای؟هرکسی از کشتن انسان دیگر وحشت دارد؛اما به راستی چه میشود که کسی مدام آن را انجام میدهد؟تو گمان میکنی من یک هیولای سنگدل هستم ام...

.هنری تو این فصل شبیه احمقا شده بود.نصف کار رو مست بود ؛نصف دیگه رو هم رد داده بود.به نظرم تو زمینه شکست عشقی یکم باید عمیق تر کار میشد.عملا دختره به هنری هیچ خیانتی نکرد و هنری هم مثل بچه سوسول ها تا...

با سلام به آقا سینای گلداستان مثل همیشه عالی بود، البته یک چیز که مشخصه اینه که زمان این داستان با داستان سفیر کبیر یکی نیست چون تو اون پادشاه خون اشاما فردریک بود و ولیعهد هم آرنولف... حالا این پاتری...

dark lord;38310:سلام خطر اسپویل این فصل واقعا معما های زیادی را اضافه کرددر مورد تصمیم هنری خیلی کنجکاوم جالبیش اینجاس با تولد ایتاش مسیر جدیدی تو آینده به وجود اومده و نه هنری.این نشون دهنده اینه ک...

آقا هومن;38197:احمد جان اون قسمت حرفت رو خوب نفهمیده بودم. معذرتبه هر حال کارم رو شروع کردم ولی شروع فصل دهی از تابستونهاسم داستان هست "وَزَرَپت دِرَن آریاتس"!اسم خیلی سنگینیه،عملا هیچ ریشه ی مشترکی ب...

خیلی از نویسنده ها وقت زیادی رو صرف ایده میکنن در حالی که برای بهتر شدن قلمشون هیچ تلاشی نمیکنن من خودم شده داستانو شروع کرده باشم بعد بگم حیف این ایده که باید اینقد بد نوشته شده باشه به نظرم بهتره به...

reza379;38007:چی؟!! اولا از لحاظ داستانی بخوایم بگیم، «شاهزاده و گدا» که حرف دیگه‌ای می‌زنه.حالا کاری به این ندارم که توی ایران چطوری بوده و نمی‌دونم هم چطوری بوده؛ اما دوما اگر بحث طبقات اجتماعیه که ...

صدای قدم‌های گروه کوچک در مقبره باستانی می‌پیچید، نسیمی خنک لابه‌لای سنگ‌ها می‌رقصید و نوایی ‌غریب را در گوش سه جوان می‌نواخت. تالیا، لایدا و برن، آخرین بازماندگان خانواده سلطنتی که در رگ‌های‌شان، خون...